نظر آقاي دكتر داود حسيني درباره اشتراك لفظي و معنوي

دوست گرامي، آقاي دكتر داود حسيني استاديار منطق در دانشگاه تربيت مدرس، نظر تفصيلي خود را دربارۀ اشتراك لفظي و معنوي كه به دليل طولاني بودن نتوانسته بودند در بخش نظرات بگذارند برايم ارسال كردند كه با سپاس از ايشان، مطالب خوب‌شان را در اين پست قرار مي‌دهم. همچنين، از ديگر دوستاني كه اظهار نظر كردند (مانند آقاي مجتبي سيفي با پستي با عنوان اشتراک لفظی و معنوی) و يا اظهار نظر خواهند كرد سپاس‌گزارم. و اما نظرات آقاي دكتر حسيني:

دوست گرامی آقای فلاحی عزیز سلام
ممنون از اینکه مرا به گفتگو در باب این نوشته دعوت کردید. ارتکازاتی ذهنی من پس از خواندن متن شما از این قرارند:
شاید بهتر باشد تعریف کلاسیک اشتراک لفظی و معنوی را مرور کنیم: الف مشترک معنوی است اگروتنهااگر در جملات مختلف معنای یکسان داشته باشند و مشترک لفظی است اگروتنهااگر اقلا دو جمله باشند که الف در آنها معانی متفاوت داشته باشد. در این تعارف "یکسانی" و "تفاوت" به ترتیب به معنای "همانی" و "ناهمانی" بکار رفته اند و هیچ ارجاعی به شباهت معنا نشده است و نیز هیچ روشی برای اینکه بتوانیم همانی معنا را بررسی کنیم پیشنهاد نگردیده است.
از این رو اینکه شما در نوشته تان قصد دارید از روی شباهت و شباهت کافی به هم معنایی برسید با آنچه در تعریف آمده تطبیق نمی کند. البته شما می توانید این نوع تعریف را اساسا مخدوش بدانید و تنها تعارف عملیاتی یا چیزی شبیه به آن را تعریف تلقی کنید. اما این اکنون مورد بحث من نیست. پس به همان تعریف کلاسیک برگردیم.
وقتی سخن از معنا به میان می آید و خصوصا وقتی سخن از همانی یا ناهمانی معناست، به نظر می رسد به کارگیری تعریف وابسته به نظریه معنا باشد. بدین معنا که تا در باب اینکه معنا چیست و همانی معنا چیست نظر معینی مورد توافق نباشد، ادامه سخن ممکن نیست. در اینجا من نمی خواهم وارد بحث نظریه های معنا و موضع مورد قبول خودم درباب معنا بشوم. اما مثالی از دو نظریه معنا بسیار متفاوت شاید مساله را روشن کند. در این مثالها توصیف من از نظریه های معنا بسیار غیردقیق اند و پیشاپیش از شما و دیگر خوانندگان احتمالی به این سبب عذرخواهی می کنم.
نظریه معنای دیویدسن: در این نظریه معنای جمله همان شرایط صدق است و بر اساس صورت منطقی جمله در زبان منطق مرتبه اول کلاسیک و تعبیر آن معین می شود. معنای کلمات مفرد همان نقش آنها در ساختار منطقی جمله است. هم معنایی نیز به معنی داشتن نقش یکسان در صورتبندی هاست. البته این که ساخت منطقی چیست، نقش در یک ساخت منطقی یعنی چه و چرا باید منطق مرتبه اول کلاسیک به کارگرفته شود از بحث ما خارج است. با این حساب در مثال "الف موجود است" صورتبندی های شما نشان دهنده این هستند که این جمله در زبان فارسی چند معنا دارد چون چند ساخت متفاوت می توان برای آن فرض کرد. البته این که برای کلمه "موجود" چه اتفاقی می افتد بحث پیچیده تری است. اجمالا اینکه بستگی دارد شوا این کلمه در فارسی را با کدام بخش از فرم صورتبندی شده آن متناظر بدانید. این خود ما را وارد بازی دیگری می کند که نمی خواهم به آن بپردازم. امیدوارم سخن من به اندازه کافی روشن باشد.
نظریه استراسون: در این نظریه کلمه ای بامعناست که قواعدی برای به کارگیری آن در زبان وجود داشته باشد. دو کلمه هم معنا هستند هرگاه قواعد به کارگیری یکسانی داشته باشند. کار شناسایی قواعد حاکم بر کاربرد نیز کاری فلسفی-زبانشناختی است. با این تعریف در مثال "الف موجود است" صورتبندی های شما مرتبط نخواهند بود چرا که صورتبندی های متفاوت منطقی نه معیار همانی معنا هستند و نه ناهمانی معنا. و از این رو با این روش هیچ چیزی نمی توان درباره آن گفت. اما چه چیز ایجابی در نظریه استراسون وجود دارد؟ روش این است که کاربردهای کلمه مورد نظر در زبان را به طور سیستماتیک فهرست می کنیم و کاملا به شکل پسینی قواعد حاکم بر کاربرد را می یابیم. باز هم امیدوارم اختصار مانع تفاهم نشده باشد.
اجازه دهید جمع بندی کنم. اینکه اشتراک لفظی و معنوی چیستند وابسته به این است که هم معنایی و ناهم معنایی چیستند. و این دومی وابسته به این است نظریه معنای شما چه باشد. البته ممکن است شما نظیر کواین نسبت به معنا شک گرا باشید و اساسا "هم معنایی" و "ناهم معنایی" برای شما بی معنا باشند، البته اگر این عبارت پارادوکسیکال نباشد. بگذریم.
هدف من این بود که شما اگر بخواهید نظرتان را موجه کنید ابتدا باید مشخص کنید نظریه معنای مورد قبول شما چیست و هم معنایی چه معیاری دارد.
با آرزوی توفیق برای شما.
حسینی
 

وبلاگي نو در منطق

دوست عزيز آقاي مجتبي سيفي دانشجوي دكتراي فلسفۀ غرب دانشگاه اصفهان به جمع وبلاگ‌نويسان منطقي پيوست. آدرس وبلاگ ايشان به قرار زير است:

http://shifa.persianblog.ir/

ورود ايشان را به اين عرصه تبريك مي‌گويم و پايندگي و پويندگي هر چه بيشتر ايشان را آرزومندم.

اشتراك لفظي و معنوي

اشتراك لفظي و معنوي دو اصطلاح منطقي است كه كاربردهاي مهمي در فلسفه دارد: براي نمونه، معمولا گفته مي‌شود كه ارسطو به اشتراك لفظي «وجود» باور دارد و صدرا به اشتراك معنوي آن؛ و حتي گفته مي‌شود كه «اصالت وجودِ» صدرايي بر اشتراك معنوي «وجود» استوار است.

اما پرسش اين است كه خود اين دو اصطلاح منطقي (اشتراك لفظي و معنوي) دقيقا به چه معني هستند؟ بر خلاف ديدگاه رايج، به نظر مي‌رسد كه اين دو اصطلاح معناي دقيقي ندارند. از موارد ساده كه بگذريم (مانند اشتراك لفظي «شير» در زبان فارسي و اشتراك معنوي هر مفهوم كلي نسبت به مصاديق‌اش)، مواردي هست كه پرسش‌هاي بي‌پاسخ بي‌شماري دربارۀ آن وجود دارد:

براي نمونه، واژۀ «تنها»‌ و سه معنايي را كه در پست قبل آورديم در نظر بگيريد:

Fa & (X) (XF  --> ~Xa)

ابن‌سينا تنها فيلسوف است

Fa & (x) (xa  --> ~Fx)

ابن‌سينا تنها-فيلسوف است

Fa & (x) (xa  --> ~Hxa)

ابن‌سينا فيلسوفِ تنها است

اين سه معنا شباهت‌هاي بسيار و تفاوت‌هاي ظريفي دارند. آيا اين شباهت‌ها كافي است تا بگوييم واژۀ «تنها» مشترك معنوي است و براي قدر مشترك ميان سه فرمول بالا وضع شده است؟ اصولا، آيا شباهت‌هاي صوري و قدر مشترك ميان فرمول‌ها مي‌تواند شباهت‌هاي معنايي و اشتراك معنوي را تضمين كند؟

براي نمونه‌هاي فلسفي ادامه را ببينيد:

ادامه نوشته

تفاوت معنايي «تنها» و «فقط»

شايد به نظر بيايد كه دو واژه «تنها» و «فقط» مترادف و هم‌معني هستند؛ در حالي كه «فقط» تنها يكي از معاني «تنها» را مي‌رساند!

واژه «تنها» دست كم سه معني دارد:

1. معناي قيدي: تنها ابن‌سينا فيلسوف است (يا فقط ابن‌سينا فيلسوف است)

2. معناي وصفي معرفه (وصف پيشين): تنها فيلسوفي كه وزير و پزشك بود (فقط فيلسوفي كه وزير و پزشك بود)

3. معناي وصفي نكره (وصف پسين): فيلسوفِ تنها (فيلسوفِ فقط) (به معناي «بي‌همراه» يا «منزوي») 

اين سه معنا در زبان انگليسي با واژه‌هاي جدا بيان مي‌شوند:

1. only, solely

2. the, the only, the sole

3. lone, lonely, alone, sole, single

(البته اين واژه‌هاي انگليسي، چنان‌كه در فرهنگ‌ها آْمده است، تفاوت‌هاي نحوي و بارهاي معنايي ويژه دارند كه هم‌اكنون مورد نظر ما نيست.)

از ميان سه معناي «تنها»، دو معناي نخست را مي‌توان صوري كرد اما معناي سوم مفهومي غيرصوري دارد. براي صورت‌بندي معناي نخستِ «تنها» به كتاب درآمدي به منطق جديد از دكتر موحد صص 164-167 و براي معناي دوم به همان كتاب صص 177 و 330-335 (نظريه وصف‌هاي خاص راسل) مراجعه كنيد.


نكته‌اي كه در اينجا مورد نظر من است اين است كه تفاوت دو معناي اول و دوم گاهي بسيار ظريف است. براي مثال، جمله زير را در نظر بگيريد:

* ابن‌سينا تنها فيلسوف است

اگر واژه «تنها» در جمله * را به معناي وصفي بگيريم مي‌شود: ابن سينا فيلسوف است و هر كه جز او غيرفيلسوف است:

Fa & (x) (xa  --> ~Fx)

اما اگر واژه «تنها» در جمله * را به معناي قيدي بگيريم مي‌شود: ابن‌سينا فقط فيلسوف است؛ يعني ابن سينا فيلسوف است و جز فيلسوفي كار ديگري نداد. اگر دامنة سخن براي محمول‌ها را مجموعه شغل‌ها بگيريم (يعني از ميان همه صفات و محمول‌ها، تنها صفات شغلي را در نظر بگيريم) آنگاه مي‌توان جمله * را به روش زير در منطق مرتبه دوم صورت‌بندي كرد:

Fa & (X) (XF  --> ~Xa)

(توجه كنيم كه اين جمله نبايد در سمانتيك استاندارد منطق مرتبه دوم تعبير شود بلكه بايد در سمانتيك هنكين براي منطق مرتبه دوم تفسير گردد.)

مي‌توان اين دو فرمول را در زبان منطق مرتبه اول دوگانه بازنويسي كرد. در سمانتيك منطق مرتبه اول دوگانه، دو دامنه سخن داريم و در نحو اين منطق، دو گونه متغير داريم كه هر كدام روي يكي از دامنه‌ها تغيير مي‌كنند. براي مثال، دو دامنه سخن را مجموعه انسان‌ها و مجموعه شغل‌ها بگيريد و متغيرهاي x‌ و y را ، به ترتيب، براي آن دو مجموعه به كار ببريد. همچنين، محمول دوموضعي D‌ را براي نسبت «داشتن» تعبير كنيد. در اين صورت،‌ دو جمله بالا به صورت زير بيان مي‌شوند:

Daf & (x) (xa  --> ~Dxf)

Daf & (y) (yf  --> ~Day)

با اين صورت‌بندي، معلوم مي‌شود كه تفاوت دو معناي قيدي و وصفي،‌ در حقيقت، تفاوت تأكيد بر اجزاي جمله است: در تفسير وصفي،‌ تأكيد بر شخص علي است و در تفسير قيدي، تأكيد بر وصف فيلسوفي است.

انتشار «شرح المطالع» قطب رازي

كتاب گران‌سنگ شرح المطالع اثر منطق‌دان قرن هشتم قطب الدین محمود بن محمد رازی با تصحيح اسامه ساعدي در اسفند ۱۳۹۰منتشر شد. اين كتاب نيز در نمايشگاه كتاب عرضه شده است.

عنوان كامل اين اثر «لوامع الاسرار في شرح مطالع الانوار» است كه از مهم‌ترين كتاب‌هاي مفصل منطقي است كه مورد توجه منطق‌دانان و فيلسوفان مسلمان بوده و هست. قطب رازي در اين كتاب تحت تاثير چهار شخصيت بزرگ منطقي، ابن‌سينا، فخر رازي، خونجي و خواجه نصير است و ميان آراي اختلافي آنها به داوري مي‌نشيند. انتشار نسخه منقح اين اثر مي‌تواند كار پژوهش درباره بررسي نوآوري‌ها و تحولات منطق‌دانان بزرگ اين مرز و بوم را هموار سازد.

كتاب «مطالع الانوار» مهم‌ترين اثر منطقي سراج الدين ارموي از منطق‌دانان بنام قرن هفتم و معاصر منطق‌دانان بزرگي چون افضل الدين خونجي، اثير الدين ابهري،‌ خواجه نصير الدين طوسي و نجم الدين عمر قزويني كاتبي است.

پيش از اين، دو كار تصحيح و تحقيق درباره شرح مطالع انجام شده بود كه متأسفانه هيچ كدام به مرحله نشر نرسيده بودند:

۱. تصحيح و تحقيق شرح مطالع الانوار به تصحيح محسن جاهد (استاديار فعلي دانشگاه زنجان) رساله دكتري به راهنمايي نجفقلي حبيبي و احد فرامرز قراملكي و مشاوره احمد بهشتي، دانشگاه تهران ۱۳۸۴.

۲. تصحيح و تحقيق بخش تصورات شرح مطالع الانوار به تصحيح علي اصغر جعفري ولني، رساله دكتري به راهنمايي ضياء موحد و مشاوره احد فرامرز قراملكي،‌ مدرسه عالي شهيد مطهري، ۱۳۸۹.

پي‌نوشت 25/2/91:

در اين پيوند مي‌توانيد موسسه ترجمه و تحقيق الساعدي را ملاحظه كنيد.

دو کتاب جدید درباره فلسفه علم و ذهن از امیراحسان کرباسی زاده و حسین شیخ رضایی

دوستان گرامی امیراحسان کرباسی زاده و حسین شیخ رضایی از اعضای هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در اردیبهشت ۱۳۹۱ دو کتاب جدید منتشر کرده‌اند كه در نمايشگاه كتاب هم عرضه مي‌شود:

آشنایی با فلسفه علم و

آشنایی با فلسفه ذهن.

آقاي شيخ رضايي كتاب ديگري را نيز منتشر كرده است كه البته تاكنون نديده‌ام و از عنوان آن و تخصص ايشان گمان مي‌كنم در موضوع مطالعات علم در تاريخ ايران باشد:

دوران طلایی: از آغاز سلسله‌ی صفاریان تا تشکیل امپراتوری سلجوقی

انتشار اين سه كتاب را به اين دو دوست عزيز تبريك مي‌گويم و اميدوارم جامعه فلسفي و علمي كشور از اين كتاب‌ها بهره ببرند.

انتشار ترجمه دو کتاب درباره ادراک حسی

دوست گرامی یاسر پور اسماعیل در دو روز گذشته در وبلاگ خود (فلسفه ذهن) انتشار ترجمه دو کتاب درباره ادراک حسی را اطلاع‌رساني كرده است. يكي از اين دو كتاب به فلسفه اين بحث و ديگري به مسائل و نظريه‌هاي آن پرداخته است:

انتشار کتاب فلسفه ادراک حسی/ویلیام فیش - دوشنبه چهارم اردیبهشت 1391
کتاب "مسائل و نظریه‏های ادراک حسی در فلسفه معاصر" منتشر شد - یکشنبه سوم اردیبهشت 1391

به ايشان و جامعه فلسفي كشور بابت اين دو كار ارزنده تبريك مي‌گويم و پايندگي و پويايي ايشان را در نشر كتاب‌هاي سودمند آرزومندم.

مقاله «شرطي اتفاقي نزد منطق دانان مسلمان»

مقاله «شرطی اتفاقی نزد منطق‌دانان مسلمان» در نشريه فلسفه و كلام پاييز و زمستان ۱۳۹۰ منتشر شد. متاسفانه،‌پي دي اف اين مقاله را در اختيار ندارم اما پس از قرار دادن آن در سايت نشريه، آن را در اينجا هم خواهم گذاشت.

چكيده

معروف است كه «شرطي اتفاقي» در منطق اسلامي به دو معنا به كار رفته است: «اتفاقي عام» و «اتفاقي خاص». اما با نظر به آثار منطق‌دانان مسلمان، درمي‌يابيم كه اين دو معناي «شرطي اتفاقي» به دو صورت گوناگون تفسير شده‌اند: هر كدام از اتفاقي عام و خاص، گاهي به شرط «عدم لزوم» و گاهي بدون «شرط لزوم» در نظر گرفته شده‌اند. ما اين دو تفسير را «اتفاقي بشرط‌لا» و «اتفاقي لابشرط» ناميده‌ايم. از سوي ديگر، نشان داده‌ايم كه مثال‌هايي در آثار منطقي بزرگان ما وجود دارد كه با هيچ يك از معاني ياد شده براي «اتفاقي» مناسبت ندارد و تنها تفسيري كه از آنها مي‌توان ارائه داد «استلزام مادي» يا «استلزام تابع‌ارزشي» مورد اشاره در منطق جديد است. ما اين معنا را «اتفاقي اعم» ناميده‌ايم. در اين مقاله، معناي ديگري براي شرطي اتفاقي يافته‌ايم كه در زبان طبيعي كاربرد دارد اما در آثار قدما و معاصران، اشاره‌اي به آن نمي‌يابيم و آن اتفاقي‌هايي است كه مقدم آنها كاذب يا ممتنع است و ما آنها را، به اقتباس از «لزومي لفظيِ» خواجه نصير، «اتفاقي لفظي» ناميده‌ايم.

كلمات كليدي: شرطي اتفاقي اعم، اتفاقي عام، اتفاقي خاص، اتفاقي بشرط‌لا، اتفاقي لابشرط، اتفاقي خلاف واقع. 

پي‌نوشت: مقاله حاضر سير تاريخي بحث را در كتب منطقي مسلمانان پي گرفته است. اين مقاله‌اي است كه مي‌بايست پيش از مقاله زير چاپ مي‌شد: شرطی اتفاقی در منطق جدید - (به تاريخ سه شنبه پنجم مرداد 1389) اما انتشار آن به دلايل واهي بيش از سه سال طول كشيد. به دليل اينكه نام يكي از اساتيد دانشگاه اصفهان در مقاله حاضر آمده بود و «اساتيد مشهد» آوردن نام ايشان را در كنار نام بزرگاني مانند ابن‌سينا و خواجه نصير وهن اين بزرگان مي‌دانستند!!! نگارنده را وادار به حذف بخشي از مقاله كردند كه مربوط به آراي آن استاد محترم بود و مخالفت نگارنده با اين مسئله و کش و قوس‌هاي آن بخشي از طولاني شدن زمان انتشار مقاله را سبب شد. به خدا پناه مي‌برم از جهل جاهلان.