انتشار کتاب «درآمدی به منطق تکلیف»

كتاب «درآمدي به منطق تكليف» اثر خانم دکتر فرشته نباتی منتشر شد:

درآمدی به منطق تکلیف

مشخصات کتاب

  • تعداد صفحه: 200
  • نشر: دانشگاه علامه طباطبایی (03 مهر، 1391)
  • شابک: 978-964-217-060-9
  • قطع کتاب: وزیری
  • قیمت پشت جلد: 40000 ریال

به گزارش همشهری آنلاین، اين كتاب به همراه كتابي از آقاي عسكري سليماني اميري كتاب شايسته تقدير در جايزه كتاب فصل جمهوري اسلامي ايران (پاييز ۹۱) معرفي شده‌اند:

ـ درآمدی به منطق تکلیف، تالیف فرشته نباتی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1391.
ـ معیار دانش، تالیف عسکری سلیمانی امیری، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1391.

انتشار و كسب عنوان شايستۀ تقدير را به نويسندگان اين دو كتاب تبريك مي‌گوييم.

کریپکی و انتخاب منطق: گزارشی غیرمستقیم (سلسله سخنراني هاي انجمن منطق ایران)

سلسله سخنراني هاي انجمن منطق ایران
کریپکی و انتخاب منطق: گزارشی غیرمستقیم
 
 
 
 
 
سخنران:دکتر کاوه لاجوردی
زمان: چهارشنبه 91/10/27 ساعت 17
مکان: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران

جشن هفتادمین سال‌روز تولد دکتر ضیاء موحد 10/10/91

گلگشت (جشن هفتادمین سال‌روز تولد دکتر ضیاء موحد)

دکتر ضیاء موحد، شاعر، منطق‌دان، مترجم و منتقد در حوزه‌های مختلف است. تک‌نگاری‌ او از سعدی یکی از بهترین منابع برای تحلیل و بررسی زندگی و آثار سعدی است.

کتاب «درآمدی بر منطق جدید»، منبع دست اول در حوزه‌ی منطق است که سال‌هاست در دانشگاه‌ها کتاب مهم درسی است. ترجمه‌های او از «نظریه‌های ادبیات» و «منتقدان فرهنگ»، نمونه‌ی‌ ترجمه‌ی معیار در زبان فارسی است. چندین مجموعه شعر از او منتشر شده که شعر‌های‌اش به خوبی پیوند میان اندیشه و شعر را نمایان می‌کند.

موحد یکی از چهره‌های منحصر به فرد در فرهنگ و ادب معاصر است که همواره حضوری جدی در این عرصه داشته است.

مرکز فرهنگی شهر کتاب به مناسبت هفتادمین سال‌روز تولد دکتر ضیاء موحد مراسم جشنی را با عنوان «گلگشت» در روز یک‌شنبه دهم دی‌ ماه ساعت ۱۶:۳۰ برگزار می‌کند.

در این مراسم محمدعلی موحد، منوچهر بدیعی، حسین معصومی‌همدانی، شهین اعوانی، یوسف اباذری، سیدمحمود یوسف‌ثانی، کوروش کمالی‌سروستانی و علی‌اصغر محمدخانی نگاهی به کارنامه‌ی علمی و ویژگی‌های  علمی  و اخلاقی او خواهند داشت.

از علاقه‌مندان دعوت می‌شود برای حضور در این مراسم به مرکز فرهنگی شهر کتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم مراجعه کنند.

با سپاس از آقای دکتر مهدی اخوان بابت اطلاع‌رساني

نشست «خروسپیوس؛ پایه گذار منطق گذاره‌ها» (لینک فیلم ویدیویی نشست)

نشست «خروسپیوس؛ پایه گذار منطق گذاره‌ها» از سلسله سخنرانی‌های انجمن منطق ایران با همکاری مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.

post column pic

فیلم ویدیویی این نشست به همراه تصاویری در پیوند بالا ارائه شده است. 

عدم توجه به منطق جدید در ایران / اهتمام غرب به منطق سنتی ما

همایش روز جهانی فلسفه برگزار شد. دکتر ضیاء موحد در روز دوم، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱، دربارۀ وضعيت آموزش و پژوهش منطق در ايران سخن گفت كه گزيده‌اي از آن به نقل از سايت موسسۀ پژوهشي حكمت و فلسفه ايران نقل مي‌شود:
 
عدم توجه به منطق جدید در ایران / اهتمام غرب به منطق سنتی ما

دکتر ضیاء موحد معتقد است که رشته منطق جدید در ایران مورد توجه جدی قرار نگرفته است در حالی که در غرب اهتمام ویژه‌ای به مباحث سنتی منطق ما وجود دارد

به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی حکمت و فلسفه، دکتر ضیاء موحد عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به بررسی وضعیت آموزش و پژوهش منطق در ایران پرداخت و گفت: منطق دانان جدید معتقد هستند که در برخی حوزه ها منطق قدیم جوابگو و کارساز نیست.

وی افزود: ابن سینا گفته که به منطق ارسطویی می توان چیزهایی افزود. جالب است که کانت هم همین دیدگاه را دارد.

وی تصریح کرد: باید توجه داشت که علم یک جریان پویا و آینده نگر و با کلی مسائل حل نشده است. علم یک جریان مداوم است. در خصوص اهمیت منطق باید گفت که در حال حاضر تخصص در یک حوزه منطق تمام عمر یک پژوهشگر را به خود اختصاص می دهد.

این استاد منطق تصریح کرد: در حال حاضر تأثیر فلسفه تحلیلی از منطق کم نیست. غرب به گذشته خود بازگشت و به منطق ارسطویی نیز توجه کرد. در این چندین ساله چندین و چند بار آثاری که از دوره اسلامی با ترجمه به دست آنها رسیده بود مورد بازبینی قرار گرفت و ترجمه شد و حتی ترجمه های دقیقتری نیز انجام گرفت. یعنی آنها به ترجمه‌هایی که از جهان اسلام به آنها رسیده بود بسنده نکردند.

وی در ادامه یادآور شد: در سالهای اخیر منطق دانان جدید غرب علاقمند به آثار منطقی ما شدند و این کار را شروع کردند. در ایران در سال 1334 مرحوم غلامحسین مصاحب کتاب منطق را نوشت که در زمان خود در ایران و حتی در خاورمیانه از کارهای مهم منطق به شمار می رفت.

وی تصریح کرد: بعد از انقلاب جریان منطق در ایران تغییر کرد و دورهای منطق در مراکز مختلف دانشگاهی دایر و برقرار شد که به منطق جدید پرداختند.

رئیس انجمن منطق ایران افزود: ولی برای نمونه در دانشگاه تهران شاهد هستیم که برای رشته فلسفه، 10 واحد منطق قدیم گذاشته اند و 2 واحد منطق جدید. البته این موضوع تبعات مثبت و منفی داشته است. البته یکی از دلایل این موضوع نبود معلم کافی در منطق جدید است. البته توجه به منطق قدیم این نکته مثبت را هم داشته که افرادی با مطالعه منطق قدیم با منطق جدید هم آشنا شده اند.

وی یادآور شد: جای سؤال دارد که رشته ای که مسائل جالب و جذاب دارد در ایران مورد توجه نیست.

لینک خبر:

عدم توجه به منطق جدید در ایران / اهتمام غرب به منطق سنتی ما 

درگذشت فيلسوف و منطق‌دان آمريكايي: لئونارد لينسكي

لئونارد لينسكي (1922-2012)، فيلسوف و منطق‌دان نام‌دار آمريكايي، روز پنج‌شنبه 6 مهر 1390 (27 آگوست 2012) در سن 90 سالگي درگذشت.

لينسكي مدرك كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتراي خود را از دانشگاه كاليفرنيا در بركلي دريافت كرد. او استاد دانشگاه‌هاي كاليفرنيا (در بركلي)، ايلينويز (در اوربانا)، ويسكانسين (در مديسون)، ميشيگان (آن آربر)، تل‌آويو (در تل‌آويو) و آمستدام (در هلند) بوده است. لينسكي رئيس پيشين انجمن فلسفي آمريكا بوده و نشان دانشگاه دو ليگه (بلژيك) را به دست آورده است. او، همچنين، مدير گروه فلسفه در دانشگاه شيكاگو بود.

آموزش و پژوهش لينسكي در دو دسته جاي مي‌گرفت: فلسفۀ زبان و تاريخ آغازين فلسفۀ تحليلي. او پنج كتاب و ده‌ها مقاله منتشر كرد. كتاب‌هاي تأليفي او عبارتند از:

  • Referring (1967) ترجمه شده به فرانسوي
  • Names and Descriptions (1977) ترجمه شده به اسپانيايي
  • Oblique Contexts (1983)

و كتاب‌هايي كه او ويراسته اسـت:

  • Semantics and the Philosophy of Language: A Collection of Readings (1952)
  • Reference and Modality (Oxford Readings in Philosophy) (1971)

لينسكي اين دو كتاب را ويراسته و بر آن مقدمه نوشته است. اين هر دو كتاب به زبان ايتاليايي ترجمه شده است. چاپ‌هاي متعدد كتاب نخست در شصت سال گذشته نشان از اهميت آن نزد مخاطبان دارد.

تازه‌ترين انتشارات لينسكي دربارۀ فلسفۀ دوران آغازين برتراند راسل است:

"The Unity of the Proposition",

"Russell's 'no-classes' Theory of Classes".

او پس از بازنشستگي به تدريس و برگزاري كارگاه‌هايي دربارۀ ويتگنشتاين پرداخت.

منابع: 

http://philosophy.uchicago.edu/faculty/emeritus.html

http://en.wikipedia.org/wiki/Leonard_Linsky

اطلاعيه جلسه دفاع از رساله دكتري درباره «حمل اولي و شايع»

جلسه دفاع از رساله دكتري با عنوان

نظریه ملاصدرا در تمایز

حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی و پیشینه تاریخی آن

دانشجو: محمود زراعت‌پيشه

استاد راهنما: دكتر احد فرامرز قراملكي

تاريخ: دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت 15

مكان: دانشكده الهيات دانشگاه تهران، سالن جلسات دفاع

(تقاطع خ. شهيد مطهري و خ. شهيد مفتح)

شمس الدین سمرقندی، منطق‌دان ناشناخته

شمس الدين محمد بن اشرف سمرقندي (۶۳۸-۷۰۴ق.) يكي از منطق‌دانان گمنام دوره طلايي منطق اسلامي است. درباره زندگي او اطلاعات بسيار اندكي در دست است: در جايي خواندم كه او شاگرد ابن كمونه بوده است. درباره تاريخ وفات او اختلاف بسيار است و سال‌هاي ۶۰۰، ۶۷۵، ۶۹۰، ۷۰۴، ۷۰۹ و سال‌هاي ديگر را هم نوشته‌اند. به اين ترتيب، او معاصر منطق‌دانان بزرگي مانند اثيرالدين ابهري (۶۰۰-۶۶۴ق.)، خواجه نصير طوسي (۵۹۷-۶۷۲ق.)، نجم الدين كاتبي (-۶۷۵ق.)، سراج الدين ارموي (-۶۸۳ق.)، قطب الدين شيرازي (-۷۱۰ق.) و علامه حلي (-۷۱۸ق.) است. سمرقندي از برخي از اين بزرگان نام مي‌برد و آراي برخي ديگر را بدون نام مي‌آورد و بررسي و نقد مي‌كند. او يكي از تاثيرگذاران بر انديشه‌هاي منطقي قطب الدين رازي (م. ۷۶۶ق.) در كتاب شرح مطالع است هرچند قطب رازي هرگز از او نامي نمي‌برد. كتاب‌هاي شمس الدين سمرقندي را چنين برشمرده‌اند:

«الصحائف الالهیة»، در تفسیر؛

«التذكرة فى الهیئة»؛ «اشكال التأسیس فى الهندسة» و «شرح تحریر مجسطى» در نجوم و رياضيات؛

«رسالة فى آداب البحث والمناظرة»؛ «الفسطاط» یا «قسطاس المیزان»؛ «كتاب عینى النظر»، در منطق.

نام كتاب «الفسطاط» یا «قسطاس المیزان» هر دو اشتباه است و درست آن «القسطاس في المنطق» است كه خود او شرحي بر آن نگاشته است. (دو نسخه از نسخه‌هاي شرح القسطاس في المنطق را مي‌توان از سايت كتابخانه مجلس دانلود كرد [ظاهرا چند روزی است که امکان دانلود دیگر نیست!] و نسخه‌هاي ديگري از آن در كتابخانه آستان قدس و كشورهاي ديگر موجود است). برخي از نسخه‌هاي خطي آثار سمرقندي را (البته بدون امكان دانلود) در اينجا و اينجا مي‌يابيد.

شمس الدين سمرقندي به دليل آشنايي با انديشه‌هاي دوران طلايي منطق اسلامي (قرن هفتم) و نقد و بررسي اين انديشه‌ها در كتاب القسطاس في المنطق و شرح آن، نورافكني قوي به اين دوره زرين انداخته است و از اين رو، مطالعه تطبيقي اين كتاب مي‌تواند بسياري از زواياي تاريك اين دوره را براي مورخان منطق اسلامي روشن كند.

يك نمونه، از پرتوافكني‌هاي اين كتاب را مي‌توان در بحث از قضاياي حقيقيه، خارجيه و ذهنيه يافت. اين تقسيم كه براي نخستين بار از سوي اثير الدين ابهري طرح شده است در آثار منطق‌دانان متاخر به صورت‌هاي گوناگوني فهم شده است؛ اما سمرقندي برداشت بسيار متفاوتي از اين سه قضيه دارد كه بسيار شگفت‌انگيز است و من كه چندين مقاله در صورت‌بندي قضاياي حقيقيه، خارجيه و ذهنيه به زبان منطق جديد دارم و در اين صورت‌بندي‌ها از متاخران متاثر بوده‌ام، اينك مي‌بينم كه تحليل سمرقندي با هيچ يك از اين صورت‌بندي‌ها نمي‌خواند. اين از يك سو نشان مي‌دهد كه منطق‌دانان قديم در تفسير اصطلاحات فني پيشينيان تا چه اندازه با هم اختلاف نظر داشته‌اند و از سوي ديگر نشان مي‌دهد كه اطلاع ما از تحولات تاريخي منطق اسلامي تا چه اندازه ناقص است.

سمرقندي، برخلاف بسياري از منطق‌دانان دوره‌هاي بعدي كه همگي مقلد صرف بوده‌اند، نوآوري‌هاي بسياري در منطق دارد كه بررسي آنها نيازمند سنجش كامل آثار منطقي وي با منطق‌دانان پيشين و پسين است. دكتر احد فرامرز قراملكي اين كار را براي دو راه حل سمرقندي در پاسخ به پارادوكس دروغگو (جذر اصم) انجام داده است. براي نمونه اينجا را ببينيد. من هم قبلا درباره نوآوري‌هاي سمرقندي در بحث عكس مستوي شرطيات و قياس‌هاي شرطي و تطابق شگفت‌انگيز آراء او با آراء منطق‌دانان جديد سخن گفته بودم. در پست نقيض جزئيه مركبه و نوآوري افضل الدين خونجي هم اشاره‌اي كرده بودم به ديدگاه‌هاي ويژه سمرقندي درباره نقيض جزئيه مركبه. جديدا هم در پاسخ به پرسشي از دوست عزيز، مجتبي سيفي، در بخش نظرات (مربوط به پست تاثیر افزودن «مفاهيم تهي و فراگير» بر بحث «نسبت ميان نقيض مفاهيم») ناگزير شده بودم به سخني از سمرقندي استناد كنم كه دقيقا پرسش آقاي سيفي را پاسخ مي‌داد.

انتشار كتاب كشف الاسرار افضل الدين خونجي در سال ۱۳۸۹ و آشنا شدن با شمس الدين سمرقندي و زين الدين كشي و آگاهي از نوآوري‌هاي بسيار هر يك از اين سه منطق‌دان بزرگ اين احتمال را در نگارنده زنده كرده است كه مبادا منطق‌دانان بسيار ديگري نيز باشند كه هرچند در تكامل منطق اسلامي نقش داشته‌اند، اما همچنان ناشناخته مانده‌اند و ما كه با چندين اثر خوب در تاريخ منطق به زبان انگليسي آشنا هستيم هنوز با تاريخ منطق در كشور و منطقه خودمان بيگانه‌ايم و نمي‌دانيم در تاريخ اين مرز و بوم، منطق چه سيري را دنبال كرده است.

ما همچنان به آموزش المنطق مظفر يا منطق ۱ و ۲ي فرامرز قراملكي در كارشناسي و تدريس منطق اشارات در كارشناسي ارشد دل خوش كرده‌ايم و گمان مي‌كنيم يك دوره كامل منطق اسلامي به دانشجويانمان مي‌آموزيم در حالي كه اين دو كتاب، تنها گوشه‌هايي از تور بزرگ منطق اسلامي است كه در پهنه تاريخ هزار ساله گسترده است و در گستره جغرافيايي از تنگه جبل الطارق (شمال آفريقا و اسپانياي دوره اسلامي) تا آن سوي رود جيحون پهن شده است.

نقيض جزئيه مركبه و نوآوري افضل الدين خونجي

دامنۀ بحث دربارۀ «نقيض جزئيۀ مركبه» بيش از آنچه در آغاز به نظرم مي‌رسيد در آثار منطق‌دانان قديم گسترش يافته است. اخيرا، به ديدگاه‌هاي تازه‌اي از شمس الدين سمرقندي و قطب الدين رازي رسيده‌ام كه بحث از هر يك پست جداگانه‌اي مي‌طلبد و البته همۀ اينها ريشه در سخنان كشي، خونجي و ابهري دارد. از اين رو، بحث را با نوآوري‌هاي خونجي ادامه مي‌دهم تا نوبت سخنان سمرقندي و رازي و احيانا ديگران برسد.

در پست زين الدين كشي و نقيض جزئيه مركبه گفتم كه افضل الدين خونجي در نقيض جزئيه مركبه سخني عجيب زده است. در حقيقت، او در اين زمينه دو سخن گفته است: نخست اينكه نقيض جزئيه مركبه، كليه‌اي مرددة المحمول است و نه منفصله‌اي از نقيض‌هاي دو طرف جزئيه مركبه: 

لكن القضية المركّبة إذا كانت جزئية لم يكن نقيضُها المفهومَ المردّدَ بين شمول نقيض أحد الجزئين لجميع الأفراد و بين شمول الآخر لجميعها ... بل نقيضه أن يردّد بين نقيضي الجزئين لكلّ واحد واحد، أي كل واحد واحد لا يخلو عن نقيضيهما، فيقال «كل جسم إما حيوان دائما أو ليس بحيوان دائما» (خونجي 1389 صص 126-127).

نجم الدين كاتبي در شرح اين سخن مي‌گويد:

لا يتعيّن في نقيض الجزئية المركبةِ المفهومُ المردّدُ بين نقيضي جزئيها بل نقيضها أن يُردّد بين نقيضي الجزئين لكل واحدٍ واحدٍ فيقال في نقيض قولنا «بعض الجسم حيوان لادائما»: انه ليس كذلك بل «كل واحد من افراد الجسم إما حيوان دائما أو ليس بحيوان دائما» (كاتبي، شرح كشف الاسرار برگ 82).

تا اينجا، سخن خونجي همان است كه بيشتر منطق‌دانان پس از خونجي تا به امروز به پيروي از او تكرار كرده‌اند. در منطق جديد، به آساني مي‌توان نشان داد كه نقيض پيشنهادي خونجي با نقيض پيشنهادي زين الدين كشي معادل است و بنابراين، خونجي و پيروانش در نقيض‌گيري درست عمل كرده‌اند.

اما سخن خونجي پس از اين شگفت است:

و إذا طُلِبَ ما يلزم نقيضَ هذه الجزئيةِ لزومًا مساويًا ممّا يتردّد بين قضيتين كليتين قـُـيّد موضوعُ أحد جزئي انفصال النقيض بقيد المحمول و جعل اللازم المساوي لنقيض قولنا «بعض ج ب لادائما» «كل ج‌ب فهو ب دائما أو لا شيء من ج ب دائما» (خونجي 1389 ص 127).

كاتبي در شرح اين متن نكته‌اي را مي‌افزايد كه برجسته كرده‌ايم:

 و إذا أرنا أن نطلب ما يلزم نقيض القضية المركبة لزوما مساويا من الذي يتردد بين قضيتين كليتين قيّدنا موضوع إحدي جزئي الانفصال المذكور في النقيض و هو الجزء الإيجابي منه[بقيد المحمول] و جعلنا اللازم المساوي لنقيض قولنا «بعض ج ب لا دائما» «كل ج هو ب فهو ب دائما أو لا شيء من ج ب دائما» (كاتبي، همان).

 خونجي در اينجا، مانند زين الدين كشي، موضوع نقيض را به محمول مقيد كرده است، اما شگفتي كار اينجا است كه او به جاي يك گزاره حملي صرف، يك منفصله بيان كرده است كه مقدم آن همان نقيض پيشنهادي كشي است و تالي آن در سخنان كشي وجود نداشته است. شگفت‌تر اينكه اگر اين نقيض پيشنهادي دوم را به زبان منطق جديد بنويسيم خواهيم ديد كه معادل نقيض پيشنهادي كشي يا نقيض پيشنهادي نخست خونجي نيست. آيا خونجي اينجا خطا كرده است؟

پاسخ اين است كه خير! اتفاقا، نقيض پيشنهادي كشي و نقيض پيشنهادي نخست خونجي اصولا بنا به مباني منطق قديم نادرست هستند؟ مي‌گوييد چرا؟ پاسخ آشكار است: به دليل قاعده فرعيه و تعهد وجودي موجبه‌ها در منطق قديم. از ديدگاه منطق‌دانان قديم، دو موجبه نمي‌توانند متناقض باشند زيرا هنگام تهي بودن موضوع، هر دو كاذب خواهند بود. اكنون، مي‌بينيم كه جزئيه مركبه اصل «بعضي ج ب است نه دائما»، به دليل موجبه بودن جزء نخست آن، متعهد به وجود موضوع است و نقيض پيشنهادي كشي و نقيض پيشنهادي نخست خونجي هر دو موجبه و متعهد به وجود موضوع هستند. بنابراين، هنگام تهي بودن موضوع، آن گزاره اصل و اين دو گزاره پيشنهادي، هر سه كاذب خواهند بود و بنابراين، تناقضي در كار نخواهد بود!

خونجي با افزودن «لا شيء من ج ب دائما» احتمال تهي بودن موضوع را به نقيض جزئيه مركبه مي‌افزايد تا تناقض از ديدگاه منطق‌دانان قديم هم درست باشد. از اينجا معلوم مي‌شود كه پيشنهاد كشي و پيشنهاد نخست خونجي تنها بر پايه ديدگاه‌هاي منطق جديد و عدم تعهد موجبه كليه به وجود موضوع درست است، در حاليكه پيشنهاد دوم خونجي بر پايه ديدگاه‌هاي منطق قديم و تعهد وجودي موجبه كليه درست است و اين نكته‌اي است كه پس از چندي، از دامنۀ نگاه تيزبين منطق‌دانان بعدي همواره گريخته است!

نوآوري‌هاي زين الدين كشي در منطق

زين الدين كشي در پايان بخش منطق كتاب حدايق الحقايق كار بسيار شايسته‌اي كرده است كه تا كنون در هيچ كتاب منطق قديم نديده بودم. او در اينجا، مانند مقالات پيشرفتۀ امروزي، چكيده اختلافات خود با منطق‌دانان پيشين را در ۹ مسئله بيان و كار ما را در گردآوري نوآوري‌هاي او ساده كرده است:

الفصل الثالث و العشرون: في تعديد المسائل التي خالفتُ المتقدمين فيها أولها، و هو أن الإمكان العام عندهم مفسَّرٌ ب«ارتفاع الضرورة عن أحد جانبي الوجود و العدم» و عندي الإمكان العام مفسَّرٌ ب«ارتفاع الضرورة عن الجانب المخالف للحكم». و ثانيها، و هو أن عكوس الموجبات الفعلية عندي مطلقة‌ عامة و عندهم ممكنة عامة لا مطلقة‌ عامه. و ثالثها، و هو أن عكس الخاصتين في العكس المستوي و عكس النقيض، عندي، خاصة في بعض أفراد الموضوع و خاصة‌ في البعض الآخر؛ و عند بعض المتقدمين، خاصة لنفسها؛ و عند البعض الآخر، عامة. و رابعها، و هو أن الموجبة الجزئية‌ عندي لا يجب انعكاسها في عكس النقيض و عند المتقدمين يجب انعكاسها. و خامسها هو أن نتيجة اختلاط الصغري الضرورية مع الكبري السالبة‌ الدائمة و العرفية‌ العامة في الشكل الأول، عندي، سالبة ‌ضرورية؛ ‌و عندهم، سالبة‌ دائمة. و سادسها و هو أن نتيجة اختلاط الصغري الممكنين مع الكبري الدائمة في الشكل [الأول]، عندي، ممكنة ‌عامة؛ و عندهم، دائمة. و سابعها هو أن نتيجة اختلاط الصغري الممكنين مع الكبري السالبة الدائمة في الشكل الثاني ممكنة عامة عندي و عندهم دائمة. و ثامنها هو أن باقي الاختلاطات في الممكنين و الدائمة في الشكل الثاني عقيم عندي لا ينتج أصلا و عندهم ينتج سالبة دائمة. و تاسعها هو أن جهة النتيجة في اختلاطات الشكل الثالث عندهم كهي في الشكل الأول من غير تفاوت أصلا و عندي أنها ليست كذلك في كثير من اختلاطات الشكل الثالث و قد بيّنّا كل ذلك و برهنّا عليها في مواضعها. فهذا تمام ما أردنا إيراده في المباحث المنطقية و بالله التوفيق. تمّ الجزء الأول بحمد الله و عونه و إحسانه. و الصلاة و السلام علي سيدنا محمد و آله و أصحابه و سلم.

البته چنان كه در پست قبل ديديم، كشي نوآوري‌هاي ديگري هم داشته است، مانند نقيض جزئيۀ مركبه. اما اينكه چرا كشي به اين نوآوري‌هاي خود اشاره‌اي نكرده است شايد از اين رو باشد كه در پايان بخش منطق، تنها موارد اختلاف با ديگران را بيان كرده است، در حالي كه در مواردي مانند نقيض جزئيۀ مركبه، با ديگران مخالفت نكرده بلكه رأسا به نوآوري پرداخته است.

از ميان نوآوري‌هاي مخالفتي كشي، چهار مورد نخست بسيار مهم هستند و شش مورد بعدي مربوط به قياس‌هاي وجهي‌اند كه ريشۀ آنها در بحث تحليل قضايا و تحليل موجهات است.

دربارۀ نوآوري دوم كشي، گفتني است كه استاد او، فخر رازي، در منطق الملخص، هنگام بحث از عكس مستوي موجهات فعلي (يعني همۀ موجهات به جز ممكنۀ عامه و ممكنۀ خاصه، و به عبارت ديگر، مطلقۀ عامه و همۀ موجهات قوي‌تر)، تصريح مي‌كند كه اگر اين قضايا حقيقيه باشند عكس آنها ممكنۀ عامه و اگر خارجيه باشند عكس آنها مطلقۀ عامه است. از آنجا كه كشي حتما آثار استاد خود را ديده است و با اين حال، مطلقۀ عامه بودن عكس موجهات فعلي را به خود نسبت مي‌دهد، شايد بتوان نتيجه گرفت كه مقصود او اين است كه عكس موجهات فعلي همواره مطلقۀ عامه است خواه حقيقيه باشند خواه خارجيه. اين سخني است كه همۀ منطق‌دانان بعدي پذيرفته‌اند به جز خونجي و سمرقندي. خونجي در حقيقيه‌ها پا را فراتر از مطلقۀ عامه گذاشته و ادعا كرده است كه عكس موجهات فعلي برابر است با ضروريه! (خونجي، كشف الاسرار ص ۱۴۳). سمرقندي، اما، حكم خونجي را به خارجيه‌ها هم تعميم داده است (القسطاس ص ۱۶۷ و شرح القسطاس ص ۱۶۸).

اكنون، سوال اينجا است كه حق با كيست؟ با فخر رازي، خونجي و سمرقندي؟ يا با كشي، ارموي، كاتبي و ديگران؟ اين سوالي است كه پاسخ به آن پژوهشي ژرف در بحث قضاياي حقيقيه و خارجيه مي‌طلبد كه جاي آن در اين پست نيست. تنها بايد به اين نكته اشاره كنم كه پژوهش در اين بحث، پرتوي فراواني بر بحث قياس‌هاي وجهي كه غايت قصواي منطق‌دانان قديم است مي‌افكند.

زين الدين كشي و نقيض جزئيه مركبه

 در پست قبل گفتیم که زین الدین کَشّی نخستين كسي است كه نقيض جزئيه مركبه را به درستي بيان كرده است. اما بيان او با بيان مشهوري كه شنيده‌ايم بسيار متفاوت است. او در حدایق الحقایق مي‌نويسد: 

[۱.] ثمّ اعلم بأنّ هذه الجزئية إن أخذت «لادائمة» كقولنا «بعض الموجود ممكنٌ لا دائما» لايكفي في نقيضها مطلقُ الكليتين لاجتماع الكلّ علي الكذب ههنا قطعا؛

[۲.] بل لا بدّ في نقيضها من تقييد الموضوع بالمحمول في الموجبة الكلية ليصير الموضوع أخص فيخرج عنه واجبُ الوجود و تصدقَ القضية كليةً كقولنا «كل موجودٍ ممكنٍ فهو ممكنٌ دائماً» و حينئذ يكذب بها مثل هذه الجزئية لا محالةَ، موجبةً كانت أو سالبةً، فاعرفه و قس الباقي عليه (كشّي، حديقة الحدائق، برگ 45).

 كشي در اين عبارت به دو نكتة زير اشاره مي‌كند:

  1. نقيض جزئية مركبه همان انفصال مانع خلو ميان نقيض‌هاي طرفين نيست.
  2. بلكه نقيض جزئية مركبه، موجبه كليه‌اي است كه موضوع آن مقيّد به محمول گزاره اصل است و جهت آن نقيض جهت جزء دوم گزارة اصل است.

 از اين دو نكته، نكته دوم بسيار پيچيده و گنگ است و نكته نخست، هرچند آسان است، اما مثال كشي براي آن كمي گنگ است. از اين رو، به شرح مثال نكته نخست و توضيح نكته دوم مي‌پردازيم:

1. كشي در سطرهاي قبل‌تر اين گزاره را مثال آورده است: «برخي موجودات ممكن هستند اما نه هميشه». اين گزاره گزاره‌اي جزئي است كه به اعتبار جهت، «مطلقه لادائمه» يا «وجوديه لادائمه» ناميده مي‌شود. اين گزاره از نظر فيلسوفان مسلمان كاذب است زيرا هر موجودي يا همواره ممكن الوجود است يا همواره واجب الوجود؛ و هيچ موجودي نيست كه گاهي ممكن باشد و گاهي ممكن نباشد.

كشي مي‌گويد كه نقيض اين گزاره جزئي مركب، نمي‌تواند انفصال مانع خلو نقيض دو طرف آن باشد؛ زيرا اين منفصله عبارت خواهد بود از: «يا همه موجودات هميشه ممكن الوجود هستند يا هيچ موجودي هرگز ممكن الوجود نيست». مقدم و تالي اين منفصله مانع خلو كاذب هستند و بنابراين، خود اين منفصله نيز كاذب است. بنابراين، اين منفصله نقيض آن جزئيه مركب نيست چون دو نقيض نمي‌توانند هر دو كاذب باشند در حالي كه ديديم هم آن جزئيه مركبه و هم اين منفصله مانع خلو هر دو كاذب‌اند.

 2. به باور كشّي، نقيض جزئيه مركبه ياد شده اين است: «هر موجود ممكني، همواره ممكن است». در اينجا، موضوع (يعني «موجود») مقيد شده است به محمول (يعني «ممكن») و جهت گزاره هم «همواره» است كه نقيض «نه هميشه» در جزئيه مركبه است. با شهود خام، به نظر مي‌رسد كه دو گزاره «برخي موجودها ممكن هستند نه هميشه» و «هر موجود ممكني، همواره ممكن است» متناقض هستند و نمي‌شود هر دو صادق باشند؛ اما با شهود پيش‌رفته و استدلالي، چنين تناقضي به سادگي به دست نمي‌آيد.

3. كشي براي اثبات تناقض ميان دو گزاره ياد شده، به اين نكته توجه كرده است كه چرا منفصله مانع خلو پيش‌گفته كاذب است؟ آن منفصله عبارت بود از: «يا همه موجودات هميشه ممكن الوجود هستند يا هيچ موجودي هرگز ممكن الوجود نيست». كذب مقدم آن به اين دليل بود كه موضوع آن شامل واجب الوجود مي‌شد و كذب تالي آن نيز به اين دليل بود كه موضوع آن شامل ممكن الوجودها مي‌شد. كشي به همين دليل توجه مي‌دهد كه در نقيض پيشنهادي او، چون موضوع به «ممكن» مقيد شده است ديگر شامل واجب الوجود نمي‌شود و گزاره كاذب نمي‌گردد.

4. اما اين توضيح، هرچند شهود خام ما را متقاعد مي‌كند اما شهود پيش‌رفته ما را همچنان ناراضي نگاه مي‌دارد. به گمان من، به كمك منطق جديد مي‌توان اين شهود ناراضي را قانع كرد. براي اين كار، جزئيه مركبه اصل را مي‌نويسيم و به نقيض نقيض پيشنهادي كشّي مي‌رسيم:

  1. برخي موجودها، ممكن هستند نه هميشه؛
  2. برخي چيزها، موجود هستند و ممكن هستند نه هميشه»؛
  3. برخي چيزها، موجود هستند و (ممكن هستند و «هميشه ممكن» نيستند)؛
  4. برخي چيزها، (موجود هستند و ممكن هستند) و «هميشه ممكن» نيستند؛
  5. برخي چيزها، موجود و ممكن هستند و «هميشه ممكن» نيستند؛
  6. برخي چيزها، موجود ممكن هستند و «هميشه ممكن» نيستند؛
  7. برخي موجودهاي ممكن، «هميشه ممكن» نيستند؛
  8. چنين نيست كه «هر موجود ممكني، هميشه ممكن است».

 از آنجا كه هر سطر اين استدلال هم‌ارز سطر پيشين خود است، نتيجه مي‌گيريم كه همه اين سطرها هم‌ارزند و بنابراين، تناقض مورد ادعاي كشي درست است.

پس از كشي، دو منطقي ديگر درباره نقيض جزئيه مركبه سخناني شگفت اظهار كرده‌اند كه بررسي آنها به پست ديگري نيازمند است. اين دو منطق‌دان، افضل الدين خونجي (590-646ق.) در كشف الاسرار صص 126-128 و اثيرالدين ابهري (۶۰۰-6۶۳ق.) در تنزيل الافكار ص 181 هستند.

نخستين كسي كه نقيض جزئية مركبه را كشف كرد

نخستين كسي كه نقيض جزئية مركبه را كشف كرد كيست؟ خواجه نصير (598-672ق.) در تعديل المعيار به گونه‌اي سخن مي‌گويد كه شايد گمان شود اثير الدين ابهري (م. 656ق.) اين نقيض را به دست آورده است؛ اما نجم الدين كاتبي (م. 675ق.) با صراحت اين دست‌آورد را به زين الدين كشّي (زنده به سال‌هاي 625-628ق.) نسبت مي‌دهد. اما اين زين الدين كشّي كيست؟

زين الدين كَشّي در كتاب حدایق الحقایق، خود را «عبدالرحمن بن محمد الكشّي» معرفي مي‌كند. خالد الرويهب در مقدمة انگليسي بر كشف الاسرار خونجي (590-646ق.) از تاريخ‌دانان نقل مي‌كند كه او از شاگردان فخر رازي (544-606ق.) و حوزة فعاليت‌اش در خراسان بوده است (ص 19 انگليسي). سيد محمود يوسف‌ثاني در ترجمة اين مقدمه به فارسي، نام «كشّي» را به «كاشاني» ترجمه كرده است (مقدمة فارسي ص 26).

شنيده‌ام كه برخي از معاصران او را «كيشي» دانسته‌اند كه در عربي به «كشّي» تحريف شده است. اگر چنين باشد او يا از جزيرة كيش در خليج فارس است يا در شهري به همين نام ميان سمرقند و بلخ. (نام كيش را در نقشة جغرافياي قلمروي خوارزم‌شاهيان و به طور اتفاقي ديدم. اين نقشه در صفحة 437 از كتاب «سيرة السلطان جلال الدين منكبرتي» آخرين شاه از سلسلة خوارزم‌شاهيان چاپ شده است. (اين كتاب به به صورت پي دي اف در اينترنت در دسترس است). اين شهر كيش بايد در افغانستان، تاجيكستان يا ازبكستان فعلي باشد؛ هرچند تلاش من براي يافتن ردي از آن در اينترنت ناكام ماند). فاصلة سمرقند، بلخ و كيش تا خراسان بسيار كم‌تر است از فاصلة بين جزيرة كيش و خراسان. از اين رو، احتمال اينكه كشي از كيش ناشناخته باشد بسيار بيشتر است تا از جزيرة كيش. به ويژه كه در جنوب بلخ، شهري است به نام باميان كه در نقشه‌هاي امروزي افغانستان نيز موجود است. افضل الدين بامياني يكي از منطق‌دانان معاصر زين الدين كشي است و اين احتمال هم‌وطن بودن آن دو را افزايش مي‌دهد. (افضل الدين خونجي از آثار بامياني نيز استفاده كرده است.)

زين الدين كشي در كتاب حديقة الحدائق از دو پادشاه خوارزم‌شاهي به نام‌هاي «علاء الدين محمد» و پسرش «جلال الدين مِنكُبِرتي» نام مي‌برد. (علاء الدين همان است كه ايران را به تاراج مغول داد و خود شهر به شهر گريخت و در جزيره‌اي در درياي خزر به خواري جان سپرد تا فرزندش جلال الدين يازده سال با مغول بجنگد و كشور را به ويرانگي هر چه بيشتر بكشاند. پدر آنگاه كه بايد صلح مي‌كرد جنگيد و آنگاه كه بايد مي‌جنگيد گريخت و پسر كه بايد از در صلح درمي‌آمد بر طبل جنگ كوبيد و شد آنچه نبايد مي‌شد). نام بردن در يك كتاب از دو پادشاه پدر و پسر (كه تاريخ سلطنت‌شان يكي نيست) به عنوان شاه حاكم فعلي بسيار شگفت است و اين ابهام را پديد مي‌آورد كه كتاب در زمان پادشاهي كدام شاه نگاشته شده است؟ آيا كتاب در هر دو زمان در دست نگارش بوده و سالياني به درازا كشيده شده است؟ آيا نويسنده يا ناسخان بعدي نام شاه پسر را (براي تبرك، رياكاري، ترس يا هر چيز ديگر) بعدها افزوده‌اند؟ اين فرضية دوم با توصيفاتي كه كشي از شاه پسر و دلاوري‌هاي او در دفع فتنه مغول مي‌آورد سازگار است.

در پايان حدایق الحقایق، پايان نگارش كتاب 625ق. اعلام شده است كه معلوم نيست مقصود از اين زمان، پايان نگارش نسخة اصل است يا پايان نگارش نسخه‌اي از روي اصل. در هر صورت، نام كشي در پايان كتاب با دعاهايي نشانگر مرگ مؤلف (مانند «رحمة الله عليه» و «رَحِمَهُ الله») همراه نيست و اين مي‌تواند نشانه‌اي هرچند ضعيف بر زنده بودن او در اين زمان داشته باشد. از آنجا كه كشي از جلال الدين منكبرتي نام مي‌برد كه دورة پادشاهي نيم‌بندش از 617 تا 628 ق. است، مي‌توان نتيجه گرفت كه كشي در اين زمان زنده بوده است و اين نيز خود تأييدي است بر زنده بودن او در سال 625. از سوي ديگر، خونجي در كشف الاسرار خود از كشي با عبارت «بعض المحصلين من أهل هذا الزمان» نام مي‌برد بدون هر واژه‌اي دال بر مرگ او و اين نشان مي‌دهد كه كشي احتمالا هنگام نگارش كشف الاسرار زنده بوده است. الرويهب در مقدمة خود بر اين كتاب، زمان نگارش آن را ميان سال‌هاي 625 تا 635 دانسته است كه همة اين‌ها مؤيد زنده بودن كشي در سال 625 است.

اهميت كشي در تاريخ منطق تاثير بسزايي است كه او بر خونجي داشته است. خونجي در بسياري از بخش‌هاي كتاب خود آراء كشي را با يا بدون نام او آورده و نقد كرده است. همۀ اين آراء ويژه كشي است و در آثار منطقي استاد او، فخر رازي، اثري از آن نيست. از اين رو، مي‌توان كشي را يكي ديگر از حلقه‌هاي گم‌شده تاريخ منطق در جهان اسلام به شمار آورد كه تعيين نوآوري‌هاي منطقي او و سهمي كه در پيش‌رفت منطق در جهان اسلام دارد نيازمند بررسي و پژوهش است.

در پست‌هاي بعدي، تلاش مي‌كنم برخي از اين نوآوري‌هاي كشي را معرفي كنم.

دو مقالۀ جديد دربارۀ منطق سهروردي از ضياء موحد و لطف‌اله نبوي

اين دو مقاله هفتۀ گذشته در نشريه علمي - پژوهشي گروه فلسفه دانشگاه اصفهان با نام متافيزيك  (دوره جدید، سال چهل و ششم، شماره 7-8، پاييز و زمستان 1389) منتشر شده است.

آراي سهروردي در قياس ضياء موحد    ص 1-۱۰
 چکيده  

شهاب الدين سهروردي (587-549 ه.ق) در كتاب مهم خود، حكمه الاشراق، ادعا مي كند كه نظريه قياسات ارسطو را با كاهش تعداد قواعد آن ساده كرده است، به گونه اي كه با همين تعداد اندك قواعد، اعتبار تمام ضرب ها قابل اثبات است. اين كار (ساده سازي نظريه قياسات ارسطو) با تحويل تمام قضاياي سالب حملي و جزئي به قضاياي موجب كلي و ارائه دو قاعده فرازباني، يكي براي شكل دوم و ديگري براي شكل سوم قياس صورت گرفته است. اين مقاله به شرح بخش غيرموجه نظريه قياس سهروردي پرداخته است و ادعاي او را در مورد ساده كردن نظريه قياس ارسطو بررسي مي كند.

کليدواژگان: شهاب الدين سهروردي، نظريه قياس غيرموجه ارسطويي، عكس

جهت متافيزيكي، جهت محمول و نظريه «ضرورت بتاته» لطف الله نبوي    ص 31-۴۲
 چکيده  

ارسطو در كتاب ارغنون (Aristotle،1949:9،30a،15-19 ) به صراحت بيان مي­كند كه در يك قياس حملي، اگر صغري مطلقه (عاري از جهت) و كبري ضروري باشد، نتيجه قياس نيز ضروري است. اين نظر ارسطو كه در واقع تخطي از قاعده منطقي مشهور تئوفراستس(تبعيت نتيجه از اخس مقدمتين) محسوب مي­شود، منشا منازعات و مشاجرات فراواني در طول تاريخ منطق گرديده است. منطق­دانان و مورخان مشهور منطق در قرن بيستم همانند «نيكولاس رشر» و «بكر» بر اين نظرند كه اين ديدگاه ارسطو تنها در صورتي قابل توجيه و قابل دفاع است (لااقل در شكل اول قياس) كه جهت ضرورت در كبري، جهت محمول تلقي شود كه خود نوعي جهت شيء (modality de re) است. امروزه به خوبي مي­دانيم كه جهت محمول (عقدالحمل) پيوند و ارتباط استوار و تنگاتنگي با جهت فلسفي و متافيزيكي دارد بنابراين ديدگاه ارسطو داير بر اعتبار چنين قياساتي، تفسير وجودي و فلسفي جهات را در دستگاه منطقي وي آشكار مي­سازد.
شيخ شهاب­الدين سهروردي (شيخ اشراق) در نظريه «ضرورت بتاته» با پايه قرار دادن همين جهت فلسفي و متافيزيكي، جهت ضرورت، امكان و امتناع را در بدو امر وصف محمول تلقي مي­كند و در مرحله بعد جهت حمل (جهت نسبت) را تنها در جهت ضرورت منحصر مي­داند. انحصار وصف ضرورت براي جهت حمل و نسبت (با شرط وجود جهتي در محمول) همان است كه به آن «ضرورت بتاته» مي­گويند. نظريه وي را در باب جهت امكان محمولي كه مهم­ترين بخش اين نظريه است به صورت زير مي­توان در منطق موجهات جديد صورت­بندي كرد.

(x) (<>Ax --> <>Bx) <-> (x) [] (<>Ax --> <>Bx)

در مقاله حاضر پس از مروري بر سير تاريخي بحث، ضمن تاكيد بر نقش جهت محمول در محاسبات منطق ارسطويي- سينوي نشان داده مي­شود كه نظريه ضرورت بتاته سهروردي اولاً: به لحاظ نحوي در نظام QS5 قابل اثبات و ثانياً: به لحاظ معنايي در مدل متناظر اين نظام (مدل تعادلي-تجانسي جهان­هاي ممكن) قابل توجيه و تبيين است.

کليدواژگان: جهت محمول، جهت فلسفي و متافيزيكي، نظريه ضرورت بتاته، مدل تعادلي – تجانسي جهان هاي ممكن

انتشار «شرح المطالع» قطب رازي

كتاب گران‌سنگ شرح المطالع اثر منطق‌دان قرن هشتم قطب الدین محمود بن محمد رازی با تصحيح اسامه ساعدي در اسفند ۱۳۹۰منتشر شد. اين كتاب نيز در نمايشگاه كتاب عرضه شده است.

عنوان كامل اين اثر «لوامع الاسرار في شرح مطالع الانوار» است كه از مهم‌ترين كتاب‌هاي مفصل منطقي است كه مورد توجه منطق‌دانان و فيلسوفان مسلمان بوده و هست. قطب رازي در اين كتاب تحت تاثير چهار شخصيت بزرگ منطقي، ابن‌سينا، فخر رازي، خونجي و خواجه نصير است و ميان آراي اختلافي آنها به داوري مي‌نشيند. انتشار نسخه منقح اين اثر مي‌تواند كار پژوهش درباره بررسي نوآوري‌ها و تحولات منطق‌دانان بزرگ اين مرز و بوم را هموار سازد.

كتاب «مطالع الانوار» مهم‌ترين اثر منطقي سراج الدين ارموي از منطق‌دانان بنام قرن هفتم و معاصر منطق‌دانان بزرگي چون افضل الدين خونجي، اثير الدين ابهري،‌ خواجه نصير الدين طوسي و نجم الدين عمر قزويني كاتبي است.

پيش از اين، دو كار تصحيح و تحقيق درباره شرح مطالع انجام شده بود كه متأسفانه هيچ كدام به مرحله نشر نرسيده بودند:

۱. تصحيح و تحقيق شرح مطالع الانوار به تصحيح محسن جاهد (استاديار فعلي دانشگاه زنجان) رساله دكتري به راهنمايي نجفقلي حبيبي و احد فرامرز قراملكي و مشاوره احمد بهشتي، دانشگاه تهران ۱۳۸۴.

۲. تصحيح و تحقيق بخش تصورات شرح مطالع الانوار به تصحيح علي اصغر جعفري ولني، رساله دكتري به راهنمايي ضياء موحد و مشاوره احد فرامرز قراملكي،‌ مدرسه عالي شهيد مطهري، ۱۳۸۹.

پي‌نوشت 25/2/91:

در اين پيوند مي‌توانيد موسسه ترجمه و تحقيق الساعدي را ملاحظه كنيد.

منطق گفت و گو - دكتر اردشير - شنبه 26 فروردين - دانشگاه علامه طباطبايي

قرار است در گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي،‌ يك دوره سمينار درباره منطق و فلسفه تحليلي ارائه شود كه نخستين سخنراني را دكتر اردشير با عنوان «منطق گفت و گو» در روز ۲۶ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۳۰ در سالن شهید عضدی دانشکده ادبیات ارائه خواهند کرد.

فایل پی دی اف اطلاع رسانی سمینار

درگذشت روت بارکن مارکوس

امروز اتفاقا به خبر درگذشت خانم روت باركن ماركوس (Ruth Barcan Marcus) برخوردم. خانم باركن در تاريخ ۱ اسفند ۱۳۹۰ (۱۹ فوريه ۲۰۱۲) در سن ۹۰ سالگي درگذشته است و تا آنجا كه من جستجو كردم در سايت‌هاي فارسي زبان، اين خبر منتشر نشده است.

زندگي‌نامه‌اي از خانم باركن را در اينجا مي‌توانيد بخوانيد. او در دوم اوت 1921 (12 مرداد 1300) در شهر نيويورك در خانواده‌اي يهودي - سكولار از اروپاي شرقي با نام خانوداگي «باركن» به دنيا آمد. در سال 1941 مقطع كارشناسي را در دانشگاه نيويورك و در سال‌هاي  1942 و 1946 دو مقطع‌ كارشناسي ارشد و دكتري را در دانشگاه ييل گذراند. در سال 1942 با فيزيك‌داني به نام ژول الكساندر ماركوس ازدواج كرد و براي او چهار فرزند به دنيا آورد و در سال 1976 از او جدا شد. او در سال 1992 از دانشگاه ييل در هفتاد سالگي بازنشسته شد.

فرمول‌هاي باركن كه به افتخار اين منطق‌دان نام‌گذاري شده است رابطه ميان سور كلي و ضرورت (يا ميان سور جزئي و امكان) را بيان مي‌كند:

(x) [] Fx  -->  [] (x) Fx   فرمول باركن

اين فرمول مي‌گويد اگر همه چيز صفتي را ضرورتا داشته باشند آنگاه ضرورت دارد كه همه چيز آن صفت را داشته باشند.

[] (x) Fx  -->  (x) [] Fx   عكس فرمول باركن

اين فرمول مي‌گويد اگر ضرورت داشته باشد كه صفتي را همه چيز داشته باشند آنگاه همه چيز آن صفت را ضرورتا خواهند داشت.

مي‌دانيم كه همه اعداد كوچك‌تر از هزار ضرورتا كوچك‌تر از هزار هستند. اكنون فرض كنيد كه حسن فردي بي‌سواد است و بزرگ‌ترين عددي كه مي‌شناسد كوچك‌تر از هزار است. بنابراين، مي‌توانيم بگوييم كه همه عددهايي كه حسن مي‌شناسد ضرورتا كوچك‌تر از هزار است. اكنون، بنا به فرمول باركن، مي‌توان نتيجه گرفت كه ضرورت دارد كه همه عددهايي كه حسن مي‌شناسد كوچك‌تر از هزار باشد، يعني در هر جهان ممكني، هر عددي كه حسن بشناسد كوچك‌تر از هزار است. اما ممكن است كه حسن رياضي دان باشد (يعني جهان ممكني هست كه حسن در آن جهان رياضي‌دان است) و عددهاي بزرگ‌تر از هزار را نيز بشناسد.

چنان كه مي‌بينيم فرمول باركن مثال‌هاي نقض آشكاري دارد؛ با اين وجود،‌منطق‌دانان بزرگي مانند ابن‌سينا و پيروان او اين فرمول‌ها را پذيرفته‌اند. از اين رو،‌ تلاش منطق‌دانان بر اين بوده است كه سخن اين بزرگان را با مثال‌هاي نقض ياد شده آشتي دهند.

جلسه عمومی انجمن منطق ایران برگزار شد

جلسه عمومی انجمن منطق ایران امروز در انجمن حکمت و فلسفه ساعت ۴ بعد از ظهر با حضور تقریبا ۵۰ عضو برگزار شد. در این جلسه برای افزایش اعضای هیئت رئیسه از پنج به هفت نفر انتخاباتی برگزار شد که دکتر محمد اردشير استاد منطق ریاضی دانشگاه شریف و دکتر سيد نصر الله موسويان از انجمن حکمت و فلسفه به عنوان اعضای جدید هیئت رئیسه برگزیده شدند.

با تبریک به این دو استاد گرانقدر، آرزوي پيشرفت هر چه بيشتر براي انجمن منطق ايران و همه اعضاي آن به ويژه دو عضو جديد را دارم.

برنامه سمینارهای گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرس تهران - ترم دوم 90-91

سمینارها در روزهای سه شنبه ساعت یک بعدازظهر در اتاق ۲۱۱ دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس تهران برگزار می گردد.

سخنران

موضوع

تاريخ

اصغر پوربهرامي

دانشگاه تربيت مدرس

معياري بري تمايز مواد ثلاث منطقي

و وجوب و امكان فلسفي

2/12/90

محمدصالح زارع پور

دانشگاه تربيت مدرس

رياضيات و تعيين ناقص

9/12/90

سياوش اسدي

دانشگاه تربيت مدرس

تمايز " وجود " و " موجود " در چارچوب

نظريه دلالت غير مستقيم

16/12/90

سيد نصراله موسويان

موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران

سهروردي و عقل گرايي جديد

29/1/91

علي رضا دارابي

دانشگاه تربيت مدرس

سور شرطي لزومي

5/2/91

هومن محمد قربانيان

دانشگاه تربيت مدرس

نظريه گرايشي بودن معنا

12/2/91

حسين بيات

دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و حقيقات تهران

ساختار منطقي حامل صدق

19/2/91

لطف اله نبوي

دانشگاه تربيت مدرس

پوپر و فرمولي براي تبيين پژوهش

26/2/91

داود حسيني

دانشگاه تربيت مدرس

جايي براي منطق فازي ؟

2/3/91

کتاب منطق اشراق منتشر شد.

مؤسسه بوستان کتاب منتشر کرد؛

خبرگزاری رسا ـ کتاب منطق اشراق؛‌ پژوهشی در منطق حکمت اشراق سهروردی تألیف حسین فلسفی از سوی مؤسسه بوستان کتاب منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، کتاب «منطق اشراق؛‌ پژوهشی در منطق حکمت اشراق سهروردی» ترجمه و شرح گفتار اول تا سوم از بخش اول کتاب حکمت اشراق سهروردی است که به همراه ویرایش و اعراب گذاری متن عربی به چاپ رسیده است.

کتاب «حکمت اشراق» سهروردی، افزون بر پیش‌گفتار، دو بخش دارد: بخش نخست آن، چهار گفتار است: گفتار نخست درباره دانش ‌ها و شناساندن است که شامل هفت دستور و یک بهره و روش اشراقی است. گفتار دوم درباره حجت ‌ها و پایه ‌های آن‌ هاست و هفت دستور و یک دانش اشراقی و یک ژرف ‌نگری اشراقی و دو روش و پنج بهره را در بر دارد. گفتار سوم درباره مغالطه ‌ها و برخی داوری‌ هاست با دو بهره و چهار دستور. این سه گفتار درباره دانش منطق است. سهروردی در این سه گفتار، افزون بر سنجش منطق ارسطویی، اندیشه های منطقی خود را پیشنهاد داده است.
کتاب «منطق اشراق؛‌ پژوهشی در منطق حکمت اشراق سهروردی»، ویرایش، اعراب‌گذاری، ترجمه و شرح این بخش از کتاب حکمت اشراق است.

در بخشی از گفتار دوم این کتاب آمده است:
«الضّابط الرّابِعُ: فِی التَّناقُض (contradiction) وَ حَدِّهِ (definition)
هو أن التناقض إختلاف قضیتین بالایجاب و السلب لا غیر. ثم یلزم منه أن لا یجتمعا صدقا و لا کذبا. فینبغی أن یکون الموضوع و المحمول و الشرط و النسب و الجهات فیهما غیر مختلفة. و فی القضایا المحیطة لا یحتاج إلی زیادة شرط، بل نسلب ما أوجبناه بعینه، کقولنا فی القضیة البتاتة (کل فلان، بالضرورة هو ممکن أن یکون بهمانا). فنقیضه (لیس بالضرورة کل فلان، هو ممکن أن یکون بالضرورة بهمانا).

دستور چهارم: تناقض و تعریف آن
تناقض، گوناگونی دو گزاره در سلب و ایجاب است و بس، پی آمد تناقض آن است که دو گزاره نمی توانند هر دو، درست یا هر دو نادرست باشند. پس بایسته است که موضوع، محمول، شرط، نسبت و راستای آن دو یکی باشد. برای تناقض گزاره ای عام، به شرطی بیش از این ها نیاز نداریم بلکه همان گزاره ای را که ایجاب کرده ایم، سلب می کنیم؛ مانند اینکه در گزاره بتاته بگوییم (هر الفی به ضرورت ممکن است ب باشد) که نقیض آن می شود: (چنین نیست که هر الفی، به ضرورت ممکن است که ب باشد).»

آوردن اختلاف نسخ و همچنین اعراب گذاری متن بر غنای کتاب افزوده است.

کتاب «منطق اشراق؛‌ پژوهشی در منطق حکمت اشراق سهروردی» به کوشش دکتر حسین فلسفی در سال 1390 با شمارگان 1000 نسخه در 167 صفحه با قیمت 2700 تومان از سوی مؤسسه بوستان کتاب منتشر شده است.

لينك خبر:رسانیوز و کتاب رشد

 

 

 

مايكل دامت (1925-2011)

مايكل دامت، فيلسوف انگليسي و شارح معروف فرگه، سه شنبه هفته گذشته (27 دسامبر 2011) درگذشت. اين خبري بود كه امروز با ايميلي از دوست عزيز آقاي حسن مسعود از آن خبر دار شدم. نام كامل دامت به گزارش ويكي‌پديا برابر است با: Michael Anthony Eardley Dummett. درباره كارهاي دامت مي‌توانيد با جستجوي Michael Dummett در گوگل اطلاعات خوبي پيدا كنيد. من متاسفانه به جز يكي دو مقاله از او كه در دوره دانشجويي به اجبار دكتر پايا خوانده و تقريبا چيزي نفهميده بودم! درباره او چيزي نمي‌دانم. بنابراين، عذر من در عدم معرفي او پيشاپيش پذيرفته است.

درگذشت دامت را به جامعه فيلسوفان تحليلي تسليت مي‌گويم و اميدوارم به بهانه درگذشت او نيز كه شده معرفي خوبي از او به زبان فارسي، كوتاه يا بلند، منتشر شود. در همين راستا، آقاي ياسر پوراسماعيل نيز در وبلاگ فلسفه ذهن درباره دامت مطلبي كوتاه از ويكي‌پديا را ترجمه كرده است به آدرس:فلسفه ذهن - مایکل دامت درگذشت.

پذيرفته شدگان دكتراي منطق دانشگاه تربيت مدرس 1390

بنا به اطلاع، پذيرفته شدگان دوره دكتراي منطق در گروه فلسفه دانشگاه تربيت مدرس به شرح زير هستند:

۱. دكتر سيد مسعود اميني

۲. محمدصالح زارع‌پور

۳.  حمید علائی نژاد

۴. مرتضي مزگي‌نژاد

۵. سيد بهاء الدين موحد ابطحي

 ورود اين عزيزان را به مقطع دكتري منطق صميمانه تبريك مي‌گويم و آرزوي موفقيت روزافزون برايشان دارم. همچنين، به دوست عزيز آقاي رحمان شريف زاده، از فارغ التحصيلان كارشناسي ارشد منطق دانشگاه تربيت مدرس، براي قبولي در دكتراي فلسفه علم و فن‌آوري در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي تبريك مي‌گويم.

وبلاگی جدید در منطق: «منطق جدید»

آقای حمیدرضا ابراهیم پور در بخش نظرات پست قبل وبلاگی از آقای هومن محمد قربانیان، دانشجوی دکتری منطق در دانشگاه تربیت مدرس، با آدرس www.modernlogic.ir را معرفی کرده اند که از ایشان بابت معرفی این وبلاگ تشکر می کنم.

از مروری به نوشته های این وبلاگ، به دستم آمد که پست اول این وبلاگ در تاریخ ۶ خرداد ۹۰ و پست اخیر آن در تاریخ ۱۶ خرداد ۹۰ منتشر شده است. تا کنون پست های زیر در این وبلاگ ارائه شده است:

مقالات وبلاگ منطق جدید (تاکنون):

ورود آقای قربانیان به جمع وبلاگ نویسان منطقی را به ایشان و دوستداران منطق تبریک می گویم

متن اصلي كتاب Relevant Logic از استيون ريد

امروز داشتم بحثي در منطق ربط را جستجو مي‌كردم كه به متن اصلي كتاب Relevant Logic از استيون ريد برخوردم. اين كتاب را پنج سال پيش با نام فلسفه منطق ربط ترجمه كرده بودم و انتشارات دانشگاه مفيد آن را منتشر كرده بود.

اين كتاب در سال 1988 توسط انتشارات باسيل بلكول در انگلستان منتشر شده بود و استيون ريد متن آن را با تصحيح اغلاط آن در سايت خود قرار داده است. به نظر مي‌رسد كه متن كتاب از نو تايپ شده چون برخي نمادها كمي تغيير كرده و شماره صفحات هم كمتر شده است.

به هر حال، دوستاني كه به متن اصلي دسترسي نداشتند و با ترجمه بنده به زحمت افتاده‌اند اكنون مي‌توانند ايرادهاي ترجمه‌اي كتاب را برطرف كنند و پوزش ما را بپذيرند.

يك وبلاگ منطقي جديد (دكتر حاج حسيني)

دكتر مرتضي حاج حسيني عضو هيئت علمي و دانشيار دانشگاه اصفهان اخيرا وبلاگي منطقي با نام منطق، معمار انديشه راه اندازي كرده‌اند كه حضور ايشان در اين عرصه را به جامعه منطقي-فلسفي كشورمان و خود ايشان تبريك مي‌گويم.

به اميد روزي كه ديگر اساتيد منطق نيز انديشه‌هاي نوي خود را در قالب وبلاگ، وبسايت يا به هر گونه ديگري در وب منتشر سازند، تا زمينه تضارب آراء و نقد و بررسي و پيشرفت هر چه بيشتر فراهم گردد.

مقاله ای در باب فرگه و دامت

 

ماهنامه ی « کتاب ماه فلسفه »، در شماره ی اخیر خود، مقاله ی این نگارنده را با عنوان « نگاهی به تفسیر و انتقادات دامت از آموزه های فرگه پیرامون مباحث معناشناختی » منتشر کرده است. مقاله در مگ ایران در دسترس است و همچنین کل این شماره (شماره ی 37) را می توان از سایت خانه ی کتاب دانلود کرد.

چکیده ی مقاله:Frege

فرگه، در راستای تحلیل مفهوم شهودی معنا، به مباحث بسیار مهم و گوناگونی می پردازد که از آن جمله می توان به آموزه های وی در باب محتوای خبری، ارجاع، تن، نیرو و اندیشه اشاره کرد. هریک از این مباحث بطورگسترده ای، بوسیلة بسیاری از فلاسفة بزرگ تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است. جدا از تأثیرگذاری عمیق این آموزه ها، انتقادات و بازبینی های بسیاری نیز درباب آنها مطرح شده است. مایکل دامت، به عنوان یکی از مهمترین فلاسفة تحلیلی و از اصلی ترین شارحان و در عین حال، منتقدین فرگه، بطور مفصل پیرامون این مباحث نگاشته است. در این نوشتار، اصلی ترین آموزه های فرگه، پیرامون مباحث معناشناختی و فلسفة زبان، با تأکید بر تفسیر دامت از آنها مطرح شده و همزمان، مهمترین نقدهای دامت بر این آموزه ها مورد بررسی قرار می گیرد.

کلیدواژه ها: فرگه، دامت، ارزش معناشناختی، محتوای خبری، اندیشه.

انتشار كتاب كشف الاسرار اثر افضل الدين خونجي

افضل الدين خونجي (درگذشته ۶۴۶ ق.) منطق‌دان خلاق و نوآور قرن هفتم (در فاصله زماني ميان فخر رازي ۶۰۶ ق.  و خواجه نصير طوسي ۶۷۲ ق.) است كه بسياري از انديشه‌هاي منطقي و نوآورانة منسوب به "متأخران" ريشه در كارهاي او دارد و مي‌توان او را دريچه‌اي به منطق جديد در قرن هفتم به شمار آورد كه با تأسف بسيار، تا چند قرن ناشناخته مانده بوده است.

خرداد ماه سال جاري (۱۳۸۹) شاهد انتشار مهم‌ترين اثر منطقي او به نام "كشف الاسرار عن غوامض الافكار" بوديم كه با مقدمه و تحقيق خالد الرويهب استاديار دانشكده زبان‌ها و تمدن‌هاي خاورميانه دانشگاه هاروارد و به همت انتشارات انجمن حكمت از زير چاپ بيرون آمد. مقدمه الرويهب بسيار خواندني است و اطلاعات جامعي درباره خونجي و نوآوري‌هاي منطقي او ارائه مي‌دهد. معرفي دوصفحه‌اي از كتاب را در خبرنامة فلسفي انجمن حكمت صفحات ۳۸-۳۹ مي‌توانيد ببينيد.

دربارة نوآوري‌هاي خونجي و انتقاداتي كه بر ابن‌سينا دارد بسيار مي‌توان گفت كه اينجا فرصت آن فراهم نيست و اميدوارم بعدها بتوانم در اين باره چيزي بنويسم

دو وبلاگ منطقي ديگر

امروز كه به وبلاگ سر زدم دو نظر جديد و در واقع با دو وبلاگ منطقي - ايراني (يا همان منطق در ايران خودمان) مواجه شدم. يكي تازه به دنيا آمده و ديگري دو سال پيش تولد يافته و با تأسف شديد، به ملكوت اعلي پيوسته.

از اين دو، اولي مربوط مي‌شود به دوست بسيار عزيزم آقاي آتشين صدف كه ورودشان را به جمع تك‌نفري وبلاگ‌نويسان منطق به زبان فارسي خوشامد مي‌گويم. وبلاگ ايشان را در http://www.logicalnotes.blogfa.com/ ببينيد.

 

وبلاگ دوم، مربوط است به آقاي رضا محمودشاهي كه در خارج از ايران به سر مي‌برند و در سال ۲۰۰۶ وبلاگ خود را به زبان انگليسي شروع و رها كرده‌اند. وبلاگ ايشان را نيز در http://paraconsistency.blogspot.com/ مي‌يابيد كه از نام آن پيداست كه در باره منطق‌هاي فراسازگار و تناقض‌باوري است. از آنجا كه وقت چنداني ندارم مطالعه وبلاگ ايشان و گزارشي از آن را به فرصتي مناسب مي‌سپارم.

فهرستی از منطق‌دانان بزرگ

سلام به همه منطق‌دوستان خودم

اين هم يه مجموعه از منطق‌دانان بزرگ كه كنار هم گرد اومدند:

List-of-logicians wikiped...

كه از وب سايت ويكي پديا = ويكي اينسايكلوپديا=دايرةالمعارف نيوزيلند،) كه يكي از قوي‌ترين سايت‌هاي اطلاع‌رساني جهانه، تهيه و تكميل شده با اين آدرس:

http://www.algebra.com/algebra/about/history/List-of-logicians.wikipedia#Z

اگر اطلاعات بيشتري نسبت به منطق‌دان‌ها دارين، لطفا، به آدرس http://www.logiciran.blogfa.com برام بفرستيد كه با اسم خودتون منتشرش كنيم.

ارسطو

ارسطو (Aristotle)

منطق در ایران ارسطو

ارسطو در سال 384 پیش از میلاد در شهر استاگیرا مقدونیه که در 300 کیلومتری شمال آتن قرار دارد به دنیا آمد. پدر او دوست و پزشک پادشاه مقدونیه جد اسکندر مقدونی بود.ارسطو در جوانی برای تحصیل در آکادمی افلاطون راهی آتن شد . در آنجا توسط  افلاطون عقل مجسم (Nous) آکادمی نام گرفت. وی پس از مرگ افلاطون آکادمی را ترک کرد و به آسیای صغیر رفت . در آنجا با دختر یک خانواده ثروتمند و پر نفوذ ازدواج کرد. بعد از مدت نه چندان طولانی فیلیپ پادشاه مقدونیه ارسطو را برای آموزش فرزندش اسکندر به دربار خود دعوت نمود. زمانی که ارسطو شروع به تربیت اسکندر کرد اسکندر 13 سال داشت . او حدود 12 سال به این کار مشغول بود.

.....
 
    

ادامه نوشته