نخستين كسي كه نقيض جزئية مركبه را كشف كرد
نخستين كسي كه نقيض جزئية مركبه را كشف كرد كيست؟ خواجه نصير (598-672ق.) در تعديل المعيار به گونهاي سخن ميگويد كه شايد گمان شود اثير الدين ابهري (م. 656ق.) اين نقيض را به دست آورده است؛ اما نجم الدين كاتبي (م. 675ق.) با صراحت اين دستآورد را به زين الدين كشّي (زنده به سالهاي 625-628ق.) نسبت ميدهد. اما اين زين الدين كشّي كيست؟
زين الدين كَشّي در كتاب حدایق الحقایق، خود را «عبدالرحمن بن محمد الكشّي» معرفي ميكند. خالد الرويهب در مقدمة انگليسي بر كشف الاسرار خونجي (590-646ق.) از تاريخدانان نقل ميكند كه او از شاگردان فخر رازي (544-606ق.) و حوزة فعاليتاش در خراسان بوده است (ص 19 انگليسي). سيد محمود يوسفثاني در ترجمة اين مقدمه به فارسي، نام «كشّي» را به «كاشاني» ترجمه كرده است (مقدمة فارسي ص 26).
شنيدهام كه برخي از معاصران او را «كيشي» دانستهاند كه در عربي به «كشّي» تحريف شده است. اگر چنين باشد او يا از جزيرة كيش در خليج فارس است يا در شهري به همين نام ميان سمرقند و بلخ. (نام كيش را در نقشة جغرافياي قلمروي خوارزمشاهيان و به طور اتفاقي ديدم. اين نقشه در صفحة 437 از كتاب «سيرة السلطان جلال الدين منكبرتي» آخرين شاه از سلسلة خوارزمشاهيان چاپ شده است. (اين كتاب به به صورت پي دي اف در اينترنت در دسترس است). اين شهر كيش بايد در افغانستان، تاجيكستان يا ازبكستان فعلي باشد؛ هرچند تلاش من براي يافتن ردي از آن در اينترنت ناكام ماند). فاصلة سمرقند، بلخ و كيش تا خراسان بسيار كمتر است از فاصلة بين جزيرة كيش و خراسان. از اين رو، احتمال اينكه كشي از كيش ناشناخته باشد بسيار بيشتر است تا از جزيرة كيش. به ويژه كه در جنوب بلخ، شهري است به نام باميان كه در نقشههاي امروزي افغانستان نيز موجود است. افضل الدين بامياني يكي از منطقدانان معاصر زين الدين كشي است و اين احتمال هموطن بودن آن دو را افزايش ميدهد. (افضل الدين خونجي از آثار بامياني نيز استفاده كرده است.)
زين الدين كشي در كتاب حديقة الحدائق از دو پادشاه خوارزمشاهي به نامهاي «علاء الدين محمد» و پسرش «جلال الدين مِنكُبِرتي» نام ميبرد. (علاء الدين همان است كه ايران را به تاراج مغول داد و خود شهر به شهر گريخت و در جزيرهاي در درياي خزر به خواري جان سپرد تا فرزندش جلال الدين يازده سال با مغول بجنگد و كشور را به ويرانگي هر چه بيشتر بكشاند. پدر آنگاه كه بايد صلح ميكرد جنگيد و آنگاه كه بايد ميجنگيد گريخت و پسر كه بايد از در صلح درميآمد بر طبل جنگ كوبيد و شد آنچه نبايد ميشد). نام بردن در يك كتاب از دو پادشاه پدر و پسر (كه تاريخ سلطنتشان يكي نيست) به عنوان شاه حاكم فعلي بسيار شگفت است و اين ابهام را پديد ميآورد كه كتاب در زمان پادشاهي كدام شاه نگاشته شده است؟ آيا كتاب در هر دو زمان در دست نگارش بوده و سالياني به درازا كشيده شده است؟ آيا نويسنده يا ناسخان بعدي نام شاه پسر را (براي تبرك، رياكاري، ترس يا هر چيز ديگر) بعدها افزودهاند؟ اين فرضية دوم با توصيفاتي كه كشي از شاه پسر و دلاوريهاي او در دفع فتنه مغول ميآورد سازگار است.
در پايان حدایق الحقایق، پايان نگارش كتاب 625ق. اعلام شده است كه معلوم نيست مقصود از اين زمان، پايان نگارش نسخة اصل است يا پايان نگارش نسخهاي از روي اصل. در هر صورت، نام كشي در پايان كتاب با دعاهايي نشانگر مرگ مؤلف (مانند «رحمة الله عليه» و «رَحِمَهُ الله») همراه نيست و اين ميتواند نشانهاي هرچند ضعيف بر زنده بودن او در اين زمان داشته باشد. از آنجا كه كشي از جلال الدين منكبرتي نام ميبرد كه دورة پادشاهي نيمبندش از 617 تا 628 ق. است، ميتوان نتيجه گرفت كه كشي در اين زمان زنده بوده است و اين نيز خود تأييدي است بر زنده بودن او در سال 625. از سوي ديگر، خونجي در كشف الاسرار خود از كشي با عبارت «بعض المحصلين من أهل هذا الزمان» نام ميبرد بدون هر واژهاي دال بر مرگ او و اين نشان ميدهد كه كشي احتمالا هنگام نگارش كشف الاسرار زنده بوده است. الرويهب در مقدمة خود بر اين كتاب، زمان نگارش آن را ميان سالهاي 625 تا 635 دانسته است كه همة اينها مؤيد زنده بودن كشي در سال 625 است.
اهميت كشي در تاريخ منطق تاثير بسزايي است كه او بر خونجي داشته است. خونجي در بسياري از بخشهاي كتاب خود آراء كشي را با يا بدون نام او آورده و نقد كرده است. همۀ اين آراء ويژه كشي است و در آثار منطقي استاد او، فخر رازي، اثري از آن نيست. از اين رو، ميتوان كشي را يكي ديگر از حلقههاي گمشده تاريخ منطق در جهان اسلام به شمار آورد كه تعيين نوآوريهاي منطقي او و سهمي كه در پيشرفت منطق در جهان اسلام دارد نيازمند بررسي و پژوهش است.
در پستهاي بعدي، تلاش ميكنم برخي از اين نوآوريهاي كشي را معرفي كنم.