اشتراك لفظي و معنوي
نمونه ديگر، واژۀ «امكان» و معاني بسيار آن است:
|
<>P |
امكان عام: |
|
<>P & ~[]P |
امكان خاص: |
|
امكان اخص: (= امكان خاص + نفي ضرورت ذاتيه و وصفيه و وقتيه): |
|
|
<>P & ~[]P & ~(t)(E!at --> []Pt) & & ~(t)(Fat --> []Pt) & ~ (Et) []Pt |
|
|
(Et)(t>now & <>Pt) |
امكان استقبالي: |
|
(Ex)(x ∈ a & (Et)(t>now & <>Fx)) |
امكان استعدادي: |
|
~(EQ)((P-->Q) & ~<>Q) |
امكان وقوعي: |
|
(Q)((P-->Q) --> <>Q) |
امكان وقوعي: |
چنان كه ديده ميشود،مفهوم امكان عام (<>) در همۀ اين معاني مشترك است. آيا ميتوان نتيجه گرفت كه واژۀ «امكان» مشترك معنوي در امكان عام است و ساير امكانها تنها مصاديقي از امكان عام هستند؟
نمونه سوم دو واژۀ «عامّ» و «خاصّ» است. ميدانيم كه «عموم» را دست كم بر سه قسم «مجموعي»، «افرادي» و «بدلي» تقسيم كردهاند:
|
عموم مجموعي: |
ايمان به همۀ پيامبران شرط نجات است |
|
عموم افرادي: |
همۀ دانشجويان اين كلاس ديپلمه هستند |
|
عموم بدلي: |
ميخواهم به كشوري مسافرت كنم (هر كجا كه باشد!) |
اشتراك واژۀ «عموم» براي اين سه معنا اشتراك لفظي است يا معنوي؟
اتفاقا، در برخي كتابهاي منطق جديد، سور كلي و جزيي ( (x) و (Ex) ) هر دو را «عموم» (generality) ناميدهاند. اكنون، اشتراك واژۀ «عموم» در دو سور كلي و جزئي اشتراك لفظي است يا معنوي؟
نمونۀ آخر و مهمتر از همه واژۀ «وجود» است. در منطق جديد، تعريفهاي زير براي وجود آمده است:
|
a = a |
a موجود است: |
|
(Ex) (x = a) |
a موجود است: |
|
(EX) Xa |
a موجود است: |
|
(Ex) Fx |
F موجود است: |
بدون شك، شباهتهايي ميان اين تعريفها هست. آيا واژۀ «وجود» در اين معاني مشترك لفظي است يا معنوي؟ اشتراك واژۀ «وجود» در معناي صدرايي آن با هر يك از اين معاني اشتراك لفظي است يا معنوي؟ و چرا؟ آيا صرف نيافتن شباهت، كافي است تا اشتراك لفظي را ادعا كنيم؟ يا نياز به اثبات عدم شباهت هست؟
اگر نيافتن شباهت كافي باشد آيا تمايز اشتراك لفظي و معنوي يك تمايز روانشناختي و غيرمنطقي نخواهد بود؟ اگر نياز به اثبات عدم شباهت هست چه اندازه شباهت بايد نفي شود تا اشتراك لفظي تحقق يابد؟ اگر شباهت و عدم شباهت اموري مشكّك، فازي و درجهبندي شده باشند كه هستند آيا تمايز اشتراك لفظي و معنوي مشكّك و فازي نخواهد بود؟
براي اينكه فقط سؤال نكرده باشم و براي اينكه بحثي دربگيرد، من نظر خودم را ميدهم تا دوستان به هر بخشي از مطالب ايراد يا پيشنهادي دارند بفرمايند. نظر شخصي من اين است كه تمايز مشترك لفظي و معنوي، به جز در موارد ساده (مانند اشتراك لفظي «شير» در زبان فارسي و اشتراك معنوي هر مفهوم كلي نسبت به مصاديقاش)، چنان مبهم و نادقيق است كه كاربرد آن در مباحث فلسفي مهم نه تنها هيچ سودي ندارد بلكه زيانبخش است زيرا به طرفين بحث اين گمان دست ميدهد كه در نزاعي اصيل و مهم درگير شدهاند و درّهاي گرانبها به دست ميآورند.