شمس الدين محمد بن اشرف سمرقندي (۶۳۸-۷۰۴ق.) يكي از منطق‌دانان گمنام دوره طلايي منطق اسلامي است. درباره زندگي او اطلاعات بسيار اندكي در دست است: در جايي خواندم كه او شاگرد ابن كمونه بوده است. درباره تاريخ وفات او اختلاف بسيار است و سال‌هاي ۶۰۰، ۶۷۵، ۶۹۰، ۷۰۴، ۷۰۹ و سال‌هاي ديگر را هم نوشته‌اند. به اين ترتيب، او معاصر منطق‌دانان بزرگي مانند اثيرالدين ابهري (۶۰۰-۶۶۴ق.)، خواجه نصير طوسي (۵۹۷-۶۷۲ق.)، نجم الدين كاتبي (-۶۷۵ق.)، سراج الدين ارموي (-۶۸۳ق.)، قطب الدين شيرازي (-۷۱۰ق.) و علامه حلي (-۷۱۸ق.) است. سمرقندي از برخي از اين بزرگان نام مي‌برد و آراي برخي ديگر را بدون نام مي‌آورد و بررسي و نقد مي‌كند. او يكي از تاثيرگذاران بر انديشه‌هاي منطقي قطب الدين رازي (م. ۷۶۶ق.) در كتاب شرح مطالع است هرچند قطب رازي هرگز از او نامي نمي‌برد. كتاب‌هاي شمس الدين سمرقندي را چنين برشمرده‌اند:

«الصحائف الالهیة»، در تفسیر؛

«التذكرة فى الهیئة»؛ «اشكال التأسیس فى الهندسة» و «شرح تحریر مجسطى» در نجوم و رياضيات؛

«رسالة فى آداب البحث والمناظرة»؛ «الفسطاط» یا «قسطاس المیزان»؛ «كتاب عینى النظر»، در منطق.

نام كتاب «الفسطاط» یا «قسطاس المیزان» هر دو اشتباه است و درست آن «القسطاس في المنطق» است كه خود او شرحي بر آن نگاشته است. (دو نسخه از نسخه‌هاي شرح القسطاس في المنطق را مي‌توان از سايت كتابخانه مجلس دانلود كرد [ظاهرا چند روزی است که امکان دانلود دیگر نیست!] و نسخه‌هاي ديگري از آن در كتابخانه آستان قدس و كشورهاي ديگر موجود است). برخي از نسخه‌هاي خطي آثار سمرقندي را (البته بدون امكان دانلود) در اينجا و اينجا مي‌يابيد.

شمس الدين سمرقندي به دليل آشنايي با انديشه‌هاي دوران طلايي منطق اسلامي (قرن هفتم) و نقد و بررسي اين انديشه‌ها در كتاب القسطاس في المنطق و شرح آن، نورافكني قوي به اين دوره زرين انداخته است و از اين رو، مطالعه تطبيقي اين كتاب مي‌تواند بسياري از زواياي تاريك اين دوره را براي مورخان منطق اسلامي روشن كند.

يك نمونه، از پرتوافكني‌هاي اين كتاب را مي‌توان در بحث از قضاياي حقيقيه، خارجيه و ذهنيه يافت. اين تقسيم كه براي نخستين بار از سوي اثير الدين ابهري طرح شده است در آثار منطق‌دانان متاخر به صورت‌هاي گوناگوني فهم شده است؛ اما سمرقندي برداشت بسيار متفاوتي از اين سه قضيه دارد كه بسيار شگفت‌انگيز است و من كه چندين مقاله در صورت‌بندي قضاياي حقيقيه، خارجيه و ذهنيه به زبان منطق جديد دارم و در اين صورت‌بندي‌ها از متاخران متاثر بوده‌ام، اينك مي‌بينم كه تحليل سمرقندي با هيچ يك از اين صورت‌بندي‌ها نمي‌خواند. اين از يك سو نشان مي‌دهد كه منطق‌دانان قديم در تفسير اصطلاحات فني پيشينيان تا چه اندازه با هم اختلاف نظر داشته‌اند و از سوي ديگر نشان مي‌دهد كه اطلاع ما از تحولات تاريخي منطق اسلامي تا چه اندازه ناقص است.

سمرقندي، برخلاف بسياري از منطق‌دانان دوره‌هاي بعدي كه همگي مقلد صرف بوده‌اند، نوآوري‌هاي بسياري در منطق دارد كه بررسي آنها نيازمند سنجش كامل آثار منطقي وي با منطق‌دانان پيشين و پسين است. دكتر احد فرامرز قراملكي اين كار را براي دو راه حل سمرقندي در پاسخ به پارادوكس دروغگو (جذر اصم) انجام داده است. براي نمونه اينجا را ببينيد. من هم قبلا درباره نوآوري‌هاي سمرقندي در بحث عكس مستوي شرطيات و قياس‌هاي شرطي و تطابق شگفت‌انگيز آراء او با آراء منطق‌دانان جديد سخن گفته بودم. در پست نقيض جزئيه مركبه و نوآوري افضل الدين خونجي هم اشاره‌اي كرده بودم به ديدگاه‌هاي ويژه سمرقندي درباره نقيض جزئيه مركبه. جديدا هم در پاسخ به پرسشي از دوست عزيز، مجتبي سيفي، در بخش نظرات (مربوط به پست تاثیر افزودن «مفاهيم تهي و فراگير» بر بحث «نسبت ميان نقيض مفاهيم») ناگزير شده بودم به سخني از سمرقندي استناد كنم كه دقيقا پرسش آقاي سيفي را پاسخ مي‌داد.

انتشار كتاب كشف الاسرار افضل الدين خونجي در سال ۱۳۸۹ و آشنا شدن با شمس الدين سمرقندي و زين الدين كشي و آگاهي از نوآوري‌هاي بسيار هر يك از اين سه منطق‌دان بزرگ اين احتمال را در نگارنده زنده كرده است كه مبادا منطق‌دانان بسيار ديگري نيز باشند كه هرچند در تكامل منطق اسلامي نقش داشته‌اند، اما همچنان ناشناخته مانده‌اند و ما كه با چندين اثر خوب در تاريخ منطق به زبان انگليسي آشنا هستيم هنوز با تاريخ منطق در كشور و منطقه خودمان بيگانه‌ايم و نمي‌دانيم در تاريخ اين مرز و بوم، منطق چه سيري را دنبال كرده است.

ما همچنان به آموزش المنطق مظفر يا منطق ۱ و ۲ي فرامرز قراملكي در كارشناسي و تدريس منطق اشارات در كارشناسي ارشد دل خوش كرده‌ايم و گمان مي‌كنيم يك دوره كامل منطق اسلامي به دانشجويانمان مي‌آموزيم در حالي كه اين دو كتاب، تنها گوشه‌هايي از تور بزرگ منطق اسلامي است كه در پهنه تاريخ هزار ساله گسترده است و در گستره جغرافيايي از تنگه جبل الطارق (شمال آفريقا و اسپانياي دوره اسلامي) تا آن سوي رود جيحون پهن شده است.