لزومی حقیقی و لزومی لفظی
مقاله لزومی حقیقی و لزومی لفظی به يكي از پردامنهترين نزاعهاي تاريخ منطق اسلامي ميپردازد. اين مقاله در شماره نخست نشریه "فلسفه و كلام اسلامي" (همان مقالات و بررسيها ي سابق) منتشر شده است. (نشريه مقالات و بررسيها مربوط به دانشكده الهيات دانشگاه تهران، مانند بسياري از نشريات دانشكدهاي ديگر، اخيرا به چند نشريه تخصصي تقسيم شده است).
"شرطي لزومي" از نظر ابنسينا به دو قسم حقيقي (داراي مقدم ممكن) و لفظي (داراي مقدم ممتنع) تقسيم شده است. براي نمونه، ‹‹اگر باران ببارد هوا لطيف ميشود›› حقيقتا لزومي است اما ‹‹اگر پنج زوج باشد عدد است›› لفظا لزومي است و حقيقتا، اتفاقي است (يعني اتفاقا تالياش صادق است). كاذب دانستن شرطي اخير براي كساني كه منطق جديد خواندهاند بسيار عجيب است زيرا آشكار است كه زوج بودن هر چيز ضرورتا مستلزم عدد بودن آن است! انكار و طرد شرطي ياد شده از سوي ابنسينا و ادله او بر اين سخن، داستان شيريني دارد كه اين مقاله تلاش كرده آن را به زبان منطق جديد روايت كند (البته سيئات الابرار حسنات المقربين! چرا كه معماهاي دشوار براي منطقدانان داستانهاي شيرين و فرهاد به نظر ميرسد!!) .
شرطي لزومي منطق قديم را در منطق جديد معادل شرطيهاي گوناگوني گرفتهاند، از جمله: استلزام اكيد، شرطي شهودگرا، شرطي خلافواقع، شرطي ربطي، شرطي استنتاجي (تركيبي از استلزام اكيد و شرطي ربطي).
تقسيم شرطي لزومي به ممكن المقدم و ممتنع المقدم ميتواند، از يك سو، مهر تاييدي بر قرابت آن با با استلزام اكيد و شرطي شهودگرا باشد زيرا ميدانيم كه ممتنع بودن مقدم سبب صادق شدن استلزام اكيد و شرطي شهودگرا است (چنان كه كذب مقدم سبب صادق شدن استلزام تابعارزشي است). اين در حالي است كه شرطيهاي خلاف واقع، ربطي و استنتاجي با امتناع مقدم صادق نميگردند. اين مسئله سبب ميشود شرطي لزومي نزد ابنسينا به استلزام اكيد سي. آي. لويس (بنيانگذار منطق موجهات جديد) و شرطي شهودگاري براور و هيتينگ (بنيانگذاران رياضيات شهودگرا و منطق شهودگرا) بسيار نزديك شود. اما، از سوي ديگر، ادعاهاي ابنسينا و دلايلي كه ذكر ميكند تاييد پيشين را ابطال ميكند و بحث را به صورت شگفتي پيچيده و به ظاهر لاينحل ميسازد.
متاسفانه، عبارات به جا مانده از ابنسينا درباره لزومي لفظي ناسازگاريهاي بسيار دارد و همين مسئله سبب شده تا منطقدانان قرن هفتم (با آغاز از افضل الدين خونَجي م. ۶۴۶ ق.) نقدهاي بسياري بر ابنسينا وارد سازند و راهي ديگر در تفسير شرطي لزومي برگزينند.
همين نقدها، از سوي ديگر، باعث شده تا گروه ديگري مانند خواجه نصير طوسي و شاگردان و پيروانش بر منتقدان بتازند و آنان را به كمدانشي و درنيافتن مقصود ابنسينا متهم سازند.
از سوي سوم، اين سرزنشها كه خار مغيلان بر تيغهاي بيابان ميكند سبب ميشود كه منطقدانان قرن نهم و به بعد، از هر چه ريزهكاري در منطق هست زده شوند و رهروان كعبه فلسفه و منطق از رفتن راههاي پر پيچ و خم روي برگردانند و به اشراقهاي سهرورديه و عرفانهاي ابنعربيه و حكمتهاي متعاليه بگروند و چنان چوب اصالت وجود و ماهيت بر سر يكديگر بكوبند كه ديگر از منطق جز كتاب مظفر و از فلسفه جز كتاب نهايه نماند.
باري، در اين مقاله، با گزارش كارهاي ابنسينا، خواجه نصير الدين طوسي و قطب الدين رازي، به تحليل يافتههاي آن بزرگان به زبان منطق جديد و نقد آنها پرداختهايم(متاسفانه در زمان نگارش مقاله، كتاب مهم و دورانساز خونَجي به نام كشف الاسرار تصحيح و منتشر نشده بود و بنابراين، مقاله از بررسي نظرات او محروم ماند؛ چنان كه در چند پست پيشتر گزارش كردم، اين كتاب در در خرداد ۸۹ منتشر شد).
در اين مقاله، از منطق موجهات جديد بيشتر سود جسته، نيمنگاهي نيز به منطق ربط داشتهايم اما معتقديم ديگر شاخههاي منطق جديد نيز ميتوانند پرتوي بر بحث بيفكنند و زواياي تاريك و ناشناخته ديگري را روشن سازند.
به اين اميد كه اين مقاله، آغازي بر پژوهشهاي تاريخي درباره شرطي لزومي نزد منطقدانان اين ديار باشد تا تصوير شفافتري از تحولات منطق پس از ارسطو و پيش از دوران معاصر به دست آيد.