در پست حمل اولي ذاتي و حمل الشيء علي نفسه اختلافي ميان علامه دواني و ميرداماد را گزارش كردم. دعوا سر اين بود كه آيا حمل به دو قسم تقسيم مي‌شود (اولي ذاتي و شايع صناعي) چنان كه دواني مي‌گويد يا به سه قسم (آن دو به اضافۀ حمل الشيء علي نفسه) چنان كه ميرداماد مدعي است.

به گمان من، در اين نزاع، حق با دواني است و حمل الشيء علي نفسه قسيم حمل اولي و حمل شايع نيست بلكه با آن دو عموم و خصوص من‌وجه است.

حمل الشيء علي نفسه مي‌تواند حمل اولي باشد و مي‌تواند حمل شايع باشد. براي نمونه، در هنگام تعريف (به حد تام) وقتي مي‌گوييم «انسان يعني حيوان ناطق» در اينجا هم حمل اولي است هم حمل الشيء علي نفسه. اما وقتي مي‌گوييم «كلي كلي است» و مقصودمان اين است كه «مفهوم كلي از مصاديق مفهوم كلي است»، در اينجا حمل شايعي داريم كه اتفاقا حمل الشيء علي نفسه هم هست.

آشكار است كه حمل الشيء علي غيره نيز مي‌تواند حمل اولي و حمل شايع باشد. براي نمونه، وقتي مي‌گوييم «انسان يعني كامپيوتر پيشرفته» يا «انسان همان ميمون برهنه است» در هر دو جمله حمل اولي را اراده كرده‌ايم يعني حكم به اين‌هماني موضوع با محمول نموده‌ايم هرچند البته اين دو حكم كاذب هستند (بنا به سنت رايج در فلسفه اسلامي).

اين از  حمل الشيء علي غيره به حمل اولي كه هميشه‌كاذب است و اما  حمل الشيء علي غيره به حمل شايع كه مثال‌هاي صادق و كاذب فراوان دارد؛ براي نمونه: «انسان حيوان است» «انسان دوپا است» «انسان كلي است» «جزئي كلي است» و ...

توجه به اين نكته حائز اهميت است كه اگر نسبت ميان حمل اولي و حمل الشيء علي نفسه را تنها در گزاره‌هاي صادق در نظر بگيريم و به گزاره‌هاي كاذب توجه نداشته باشيم آنگاه نسبت بين اين دو حمل، نسبت «عموم و خصوص مطلق» خواهد بود و نه «من‌وجه» زيرا هر حمل اولي ميان يك شيء و خودش گزاره‌اي صادق را شكل مي‌دهد. با اين وجود، نسبت حمل الشيء علي نفسه و حمل شايع حتي در گزاره‌هاي صادق همان «عموم و خصوص من‌وجه» است.